#لالایی_بیداری_پارت_113

شراره: برای اینکه مهرانه می خواست خود واقعیش و نشون بده.
آیدا: ولی تو این چند وقت من ندیدم مهرانه همچین تیپی بزنه.
چشمم به لبتاپ بود که با حرف آیدا پوفی کردم و چشمهام و گردوندم و با یه حرکت برگشتم سمت دخترا و رو به آیدا گفتم: بله ندیدی اما شده که مهرانه گاهی این جوری آرایش کنه. اون با تیپ امروزش می خواست بگه که می تونه چه مدلی بگرده. یعنی آزادی که تو خونهی پدریش داره تا چه حده. خانوادهی پسره هم میبینن و اگه میتونن باهاش کنار بیان قبول میکنن. این خیلی بهتر از اینه که الان ساده جلوشون بیاد و بعداً که همه چیز تموم شد یه باره جلوشون با این تیپ حاضر بشه. اون موقع ممکنه که قبول نکنن و کارشون به بحث و جدال کشیده بشه و این میشه یه مشکل تو زندگیشون.
ولی الان که با این همه قر و فر میبیننش اگه قبولش کنن و اوکی بدن، یعنی همه جوره این عروس و میخوان حتی با تفاوتهای شاید اعتقادی و پوششی و فرهنگی که دارن. ولی براشون ذات خود دختر مهمه. بعداً وقتی ببیننش که ساده می گرده خوشحال میشن که به اعتقاد اونها احترام گذاشته و اگه تو مهمونی یا مراسمی ببینن تیپ زده و آرایش کرده بهش خورده نمیگیرن. میگن این دختر از اولش این جوری بوده. میفهمی چی میگم؟
آیدا متفکر سری تکون داد و دیگه چیزی نگفت. منم برگشتم سمت لب تاپم و خودم و با گشتن تو سایتها و پیدا کردن مقالات سرگرم کردم. دخترا هم با هم مشغول حرف زدن شدن.
لذت بخش ترین کار ممکن این بود که برای رشتهام یه کاری بکنم. دیدن مقالات و مطالب آشنا که عاشقشون بودم روحیهام و باز میکرد. باعث میشد که چهرهی همیشه جدیم وقتی زوم لب تاپم لبخند روش بشینه. کاری غیر ارادی و عجیب.
جوری که توجه بچه ها رو جلب کرده بود.
شراره: هی آرام داری چی کار میکنی که انقده خوشحالی؟ داری چیز ناجور تو لب تاپت می بینی؟

برگشتم یه چشم غرهی توپ بهش رفتم که خودش فهمید چی گفته و نباید می گفت. سرش و کج کرد و به لبخند دندون نما زد و آروم تر گفت: خوب آخه خیلی رفتی توش.

romangram.com | @romangram_com