#کریشنا_پارت_90

- مي دونم آيدن ... مي دونم ... اما نمي فهمم چرا ؟ هيرا مشکلي ايجاد کرده بود ؟

- نه قربان .

- ازش خوشت نمي اومد ؟

- نمي تونستم ماسکش رو تحمل کنم ... و نمي فهمم چرا اصرار داشتين اون مخفي بمونه .

کريشنا آيدن را به سمت راهرو راهنمايي کرد و پاسخ داد :

- من دلايل خودم رو دارم .

- منم دلايل خودم رو براي دوري ازش دارم .

کريشنا لبخند محوي زد و گفت :

- پس بهتره وارد دلايل شخصيمون براي کاراي عجيبمون نشيم .

آيدن ابرويي تاب داد و گفت :

- البته قربان . چي شد که تصميم گرفتين بياين اينجا ؟

- تو فردا بايد به قصر برگردي ... من اومدم تا برت گردونم ... جزو رسومات مزخرف سلطنتيه ... واقعا اميدوارم اقامت در اينجا برات

لذت بخش بوده باشه ... و البته آموزنده .

آيدن اندکي درنگ کرد و پاسخ داد :

- البته که بوده سرورم . از آدريان چه خبر ؟

کريشنا شانه اي بالا انداخت و گفت:

- فکر مي کردم اول از الويس بپرسي ...

- خيله خب .. الويس چطوره ؟

- مثل هميشه در آرامش ...در کنار خانوادش ...

- و آدريان ؟

- شگفت زده از وليعهدي تو ... و مثل هميشه تند و بي رحم نسبت به من .

- نمي خواي بهم بگي نقشت براي برگردوندن آدريان چيه ؟

- بايد برگردي ... تا بفهمي ...

- ولي من حس مي کنم داري معطل مي کني ...


romangram.com | @romangram_com