#کریشنا_پارت_86

- پسر دوم ؟ پسر اولش چي ؟

- هيچ کس نمي دونه چه بلايي سرش آوردن ؟ خيليا ميگن به دنياي آدما رفته و حالا حتما مرده ... اون هيچ وقت مشتاق حکومت نبود ...



يه نيمه الف که ترجيح ميداد انسان باشه . به هر حال آدريان هم مثل برادرش ناپديد شد ... و هيچ کس نه اونو ديد و نه دنبالش گشت .

- اما من شنيدم به خاطر کشتن تکشاخ ها ساليان زيادي تحت تعقيب بوده و هنوز هم هست .

تئونالد با چشمهايي گرد شده گفت :

- واو ... چه شايعاتي ؟! بهم اعتماد کنين سرورم .. هيچ کس به اندازه من به پادشاه ويراس نزديک نبود ... ويراس هم بعد از يه مدت

دست از تعقيبش برداشت ... معتقد بود .. آدريان و افسانه پادشاهيش با گذر زمان فراموش ميشه و همينطور هم شد ... حالا آدريان فقط

تبديل به قصه اي شده که مادراي پشت قلعه غربي با کلي تحريف براي بچه هاشون ميگن و مژده ميدن که آدريان يه روز اونا رو از

اون حصار نجات ميده ...

- مردم قلعه غربي بهش اعتقاد دارن ؟... مگه نگفتين آدريان و پدرش ستمگر و خودخواه بودن ؟

- من دقيقا اينو نگفتم اما بله بودن ... ولي مردم پشت قلعه غربي به اين باور ندارن ... اونا معتقدن که آدريان از تبعيد بر ميگرده و

پادشاه ميشه ... واسه همينه که در حصارن ... به خاطر عقايد عجيبشون ...

آيدن لحظه اي درنگ کرد و سپس پرسيد :

- و شما احتمال نميديدن که ممکنه حق با مردم قلعه غربي باشه ؟ شايد دربارشون اشتباه مي کنيم ... منظورم اينه که ... تاريخ رو

هميشه فاتحان نوشتن .

تئونالد با لبخند بشاش و نگاه تحسين برانگيزش پاسخ داد :

- اگه اين سوال رو از من نمي پرسيديد سرورم به انتخاب شاه کريش درباره وليعهد شک مي کردم و همچنين به فراست و هوش شاه ...

اما خب ... ظاهرا شما جانشين شايسته اي هستين ...

- متوجه نمي شم استاد .

تئونالد چند قدم جلو آمد و کتابي به دست آيدن داد و گفت :

- اگه به هر چيزي که ميشنوين از چند زاويه نگاه نکنين ... اگه نتونين به همه چيز ترديد کنين ، پادشاه خوبي نيستين .

آيدن گيج شده بود . اين حجم اطلاعات ابدا با ذهنش سازگاري نداشت . دست تئونالد را فشرد و گفت :

- از مصاحبت با شما خوشحال شدم استاد تئون ... به ديدنم بياين .. حتي وقتي که به قصر برگشتم .


romangram.com | @romangram_com