#کریشنا_پارت_85

- آخرين ؟ اما برياناس ...

تئونالد پوزخند زد و گفت :

- آه .. البته ... بريان ... من که چشم آب نمي خوره ... منظورم اينه که حرومزاده ؛ هميشه يه حرومزاده اس !

آيدن که به شدت جا خورده بود ترجيح داد سوال بيشتري درباره بريان نپرسد . احساس مي کرد در اينباره هر چه کمتر بپرسد ، به

نفعش است . بنابرين در حالي که شانه بالا مي انداخت پرسيد :

- استاد بالاخره جواب ندادين ... طراح اين قلعه کي بوده ... خيلي هوشمندانه اس .. حتي قفسه هاي کتابخونه هم از مرمر سفيده ...

بدون اينکه قطعه اي جدا از بقيه باشه ..

تئونالد ابرويي تاب داد و گفت :

- همه از مرمر يک سره ... تراشکاري محض ... معمار اينجا پدربزرگ من بوده ... که بعد از ساخت اين قلعه به وسيله شاه دالويش

تيرباران شد ...

- تيرباران ؟ به چه جرمي ؟

- خيانت ... همکاري با انسانها براي توطئه عليه الف ها ..

- صبر کنين .. دارين درباره دوره ادغام حرف مي زنين ؟ ادغام جادو و علم ..

- دقيقا .. ادغام طبيعت و ماوراالطبيعه ... دالويش و پسرش همه خانواده منو تير باران کردن ... من اون موقع نوزاد بودم . اونا بي

رحم ترين پادشاهايي بودن که اين سرزمين به خودش ديده ... پسرش هيچ وقت نتونست پادشاهي کنه اما باعث مرگ هزاران نفر در

پايتخت شد ... اينقدر خون ريخته شد که شهر دچار نفرين مرگ شد ... و از اون شب وحشتناک هيچ کس حتي نزديک اون بخش از

سرزمين نشده ...

آيدن که به شدت با ترديد و افکار درونش مبارزه مي کرد ، پرسيد :

- چرا ؟ چجور نفريني ؟

- زمستان و يخبندان تموم نشدني ... اگه شاه ويراس نبود ... معلوم نبود چه بلايي سرمون بياد ... بعد از تعهد به انسانها و جدايي ...

خيليا معتقد بودن پادشاهي بايد به آدريان برسه ...

با شنيدن نام آدريان قلب آيدن به تپش افتاد . تمام افکاري که به ذهنش مي آمد به ناگاه تاييد شده بود. آيدن گفت :

- آدريان ؟

- بله ... آدريان ... پسر دوم شاه دالويش ...


romangram.com | @romangram_com