#کریشنا_پارت_8
کشيده و موهايي بلند به او خيره مانده بود . موجودي عجيب با گوش هايي شبيه به گوش روباه ، قدي متوسط . آيدن با تعجب به موجود
خيره شد . نه مونث بود و نه مذکر . درست همانطور که آيدن حدس مي زد اين موجود خنثي بود.
آيدن فرياد زد :
- تو کي هستي ؟
موجود زير لب غرغر کرد ، اما پاسخي نداد . آيدن او را دوباره به درخت کوفت . موجود ناله اي سر داد و با عصبانيت آيدن را هل
داد . آيدن تعادلش را از دست داد و روي زمين افتاد . موجود در کسري از ثانيه از او فرسنگ ها فاصله گرفت . آيدن نفس عميقي کشيد
. تمام توانش را به کار بست تا نيروي جبري درونش ، کنجکاويش را سرکوب نکند . اما گويي راه گريزي از اين غفلت تحميلي وجود
نداشت .
از جا برخاست و مسير ساحل درياچه را تا خانه در پيش گرفت . نمي فهميد چطور درونش پر از سوالهاييست که ذهنش با تمام قوا
انکارش مي کند . گويي بدنش توانايي اين را نداشت تا به دنبال دليلش بگردد .
کنر يک درخت توقف کرد و به آن تکيه داد . دوست نداشت به اين زودي به خانه برگردد . غرق در تفکراتش شده بود که ناگهان جسمي
سياه پوش مقابلش ايستاد . آيدن ترسيد و يک قدم به عقب برداشت اما پشتش به تنه درخت خورد . غريبه باشلقش را برداشت . مرد
جوان و ظريف اندامي با قد متوسط اما کشيده و موزون مقابل آيدن ايستاده بود . ابروان کشيده اش مانند بدون هيچ نقصي تا ميان
پيشانيش کشيده شده بود . چشمان درشت و گيرايي داشت و به قدري آبي و آرام بخش که آيدن تصور ميکرد اقيانوسي بي انتهاست .
موهاي خاکستري تيره و کوتاهش روي پيشانيش ريخته بود و پوست رنگ پريده و سفيدش از چهره اش يک صورت سرد و بي روح ساخته
بود .
آيدن زير لب گفت :
- تو ديگه کي هستي ؟
جوان با لحن اسرار اميزي گفت :
- آيدن کرول ..
آيدن عصبي شد .
- آيدن کرول که منم .. تو کي هستي ؟
- مي دونم ... فکر نمي کردم اين شکلي باشي .
آيدن به جوان خيره شد . از حرفهايش سر در نمي آورد . جوان سري تکان داد و گفت :
romangram.com | @romangram_com