#کریشنا_پارت_68

- دعوت نامه رسمي عالي جناب .

- براي چي ؟

مارلن اينبار پيش دستي کرد :

- براي همون اقامت يک هفته اي شما ... ما ترتيب همه چيز رو داديم و افتخار ميزباني شما و همراه زيباتون رو داريم .

ايلين معنادارانه گفت :

- حتما تا حالا يه همراه انتخاب کردين ؟

آيدن کلافه و گيج گفت :

- راستش نه ...

مارلن گفت :

- اما سرورم اين جزو رسوم سلطنتيه ک...

آيدن سري تکان داد و حرف مارلن را قطع کرد :

- بدون همراه نميام ... مطمئن باشين .

- فردا قبل از غروب آفتاب هيئت همراهي شما رو به قصر مي فرستم تا شما رو به قلعه سپيد بيارن .

ايلين چشمکي زد و گفت :

- خب ظاهرا براي پيدا کردن همراهتون دچار تنگي وقت شدين .

آيدن که نمي خواست اينبار کاري بر خلاف حرف کريشنا انجام دهد با لحن مطمئني پاسخ داد :

- و شما از کجا مي دونين من هنوز همراهم رو انتخاب نکردم ؟

ايلين شانه اي بالا انداخت و همگام با مارلن از آيدن فاصله گرفت . آيدن نفس راحتي کشيد اما هنوز بازدمش تمام نشده بود که هوا در

گلويش قفل شد . کريشنا از در وارد شد و مستقيم به سمت تخت شاهي رفت . آيدن از جا برخاست و کنار کريشنا ايستاد . کريشنا

پرسيد :

- مي خوام درکت کنم اما نمي تونم ... رفتارت منطقي نبود .

آيدن صادقانه گفت :

- احمقانه بود .

- نمي بخشمت .. فراموش هم نمي کنم .


romangram.com | @romangram_com