#کریشنا_پارت_64
صداي پيتر به مکالمه اشان افزوده شد .
- هفته آغاز دريافت سمتتون رو بايد به دور از قصر بگذرونين . مارلن ميزبان شماست .
آيدن شانه اي بالا انداخت و خود را به کريشنا رساند .
- اينا چي ميگن ؟ اقامت يک هفته اي دور از قصر ... ؟؟؟؟!! من از پسش بر نميام ...
کريشنا خنديد و گفت :
- مطمئنا مي توني به سر برسونيش ... فقط مشکل ما همراهته ...
- يعني چي ؟
- تو بايد براي حضور در مهماني ها و مجالس و حتي اقامتت يه همراه داشته باشي .
آيدن ابرويي تاب داد و گفت :
- شايد از ايلين خواستم باهام بياد ... دست کم خوشگله ...
کريشنا بلافاصله بر آشفت و گفت :
- در نظر داري که اون يه گرگه ... اين خود واقعيش نيست . براي همراهت خودم يه فکري مي کنم ... لازم نيست به تکاپو بيفتي ...
- همراه منه .. اونوقت تو مي خواي انتخابش کني ؟
کريشنا اينبار لحن جدي اي به خود گرفت و پاسخ داد :
- اگه شده ژوليت رو باهات بفرستم ، نمي ذارم با ايلين بري .
آيدن سکوت کرد . چاره اي جز تسليم نداشت . کريشنا هم از او فاصله گرفت و با بريان مشغول صحبت شد . آيدن در آن شلوغي هم
مي توانست صدايشان را بشنود :
کريشنا : همه چيز تحت کنترله ؟
بريان : همه چيز به جز خود شما قربان ...
کريشنا : بس کن بريان ... لازم نيست اينقدر حساس بشي .
بريان : حساس ؟!! تو اون رو وليعهد کردي . چطور بهش اعتماد کردي ... از کجا مي دوني بهت خيانت نمي کنه ؟
کريشنا : اون اينکارو نمي کنه . من مطمئنم ...
بريان : از کجا ؟
کريشنا : نمي دونم .. احساس مي کنم ، يه چيزي من رو به اين پسر متصل مي کنه .
romangram.com | @romangram_com