#کریشنا_پارت_63
- سلام دوباره جناب آيدن .
آيدن به طرز غير ارادي اي لبخند زد اما با ديدن چهره اخموي کريشنا بلافاصله لبخندش را خورد . ژوليت به آنها نزديک شد و رو به
کريشنا گفت :
- فکر کنم وقتشه يه سالن رقص رسمي داشته باشيم .
صورت ژوليت از شدت حرارت سرخ شده بود . پيتر هم اندکي عرق کرده بود ، لابد تلاششان در سالن رقص کمي بيشتر از يک گام
برداشتن آرام شده بود . آيدن لبخند زد اما بلافاصله افکارش را پس زد . ژوليت به وضوح زن معصوم و بي گناهي به نظر مي رسيد .
کريشنا دست زوليت را بوسيد و گفت :
- نمي تونم براي شروع يک رقص به ياد موندني صبر کنم عزيزم .
سپس دست در دست ژوليت به ميانه سالن رفت . ويلون آرام و پيانوي زيبايي هم زمان نواخته مي شد . ايلين نيم نگاهي به آيدن انداخت
و گفت :
- قربان ... تا شما بعد از پادشاه براي رقص نريد ، کسي نمي تونه برقصه .
سپس نگاه معنادارش را به آيدن دوخت . آيدن هم لبخند خريدارانه اي زد و دستش را به سمت ايلين دراز کرد . ايلين چشمکي زد و
دست در دست آيدن به کريشنا و ژوليت پيوست . کريشنا و ژوليت چشمانشان را تنگ کردند و به آيدن نگريستند . آيدن شانه اي بالا
انداخت و دستش را دور بازوي ايلين محکم تر کرد . ايلين که حالا از ته قلب مي خنديد ، گفت :
- پادشاه خوشحال نمي شن .. وقتي شما رو با من مي بينن !
آيدن ايلين را دور داد و گفت :
- من هيچ وقت به قوانين اهميت ندادم .
- چقدر شجاع !
سالن رقص کم کم به شدت شلوغ شده بود . آيدن ايلين را به مرد جوان خماري سپرد که شيشه مشروبش را تا ته نوشيده بود و سپس با
ترديد و ترس ، سعي کرد بدون جلب توجه از مجلس خارج شود که مرد ميانسالي سد راهش شد . شانه هايش را گرفت و گفت :
- اوه وليعهد ... خوشحالم که به شما برخوردم ... ما از مردم قلعه شرقي هستيم .... ميزبان شما براي اقامت هفته آغازتون ....
آيدن با تعجب پرسيد :
- هفته چي ؟
romangram.com | @romangram_com