#کریشنا_پارت_52
- من روي حرفم هستم ... الويس فعلا آزاد نميشه ...
- اون توي زندانه ... نمي تونم اينو تحمل کنم .
بريان که تا به حال ساکت و آرام کنار پنجره نشسته و به دوردست خيره شده بود ، رو به آيدن گفت :
- اگه جاي شما بودم آيدن ، اينقدر با اطمينان حرف نمي زدم .
آيدن از کيشنا پرسيد :
- منظورش چيه ؟
کريشنا به سمت در رفت و گفت :
- دنبالم بيا .
آيدن ، کريشنا و بريان گام به گام يکديگر از پله هاي مارپيچي و مرمريني بالا رفتند . ذهن آيدن از هرگونه تصوري خالي بود . کريشنا
رو به سه نگهبان که کنار پرده سلطنتي بسيار بلندي ايستاده بودند ، گفت :
- پرده ها رو بکشين .
سه لايه پرده کنار رفت و در نقره اي و بزرگي پديدار شد . کريشنا در را گشود و به آيدن اشاره کرد که وارد شود . آيدن با اضطراب
وارد شد . اتاق دايره شکلي پر از تزيينات با شکوه و تخت خوابي سفيد ، با پرده هاي حرير . آيدن به سمت تخت دويد . الويس با
آرامشي غيرقابل وصف روي تخت خوابيده بود . لبخند آيدن بلافاصله از صورتش محو شد و فرياد زد :
- تبعيدش کردي ؟
کريشنا سرش را به علامت مثبت تکان داد . آيدن با عصبانيت گفت :
- آدريان بهم درباره تبعيد گفته بود ... اون الان داره عذاب ميکشه .
بريان اخم کرد و گفت :
- واقعا فکر مي کني کسي که داره عذاب ميکشه اينقدر آروم خوابه ؟
کريشنا لبخند زد و ادامه داد :
- اون توي تبعيده ... درسته اما اين زيباترين تبعيديه که توي عمرم براي کسي ساختم . فکر نکنم بهشت هم به خوبي اين تبعيد براش
باشه .
آيدن با ترديد پرسيد :
romangram.com | @romangram_com