#کریشنا_پارت_46

سالن سلطنتي بردند . آيدن در آستانه در ايستاد و به جمع چهارنفره اي که مربع نفرت او را مي ساختند خيره شد . بالاخره تصميمش

را گرفت . بايد به اين وضع خاتمه مي داد . نمي توانست تا ابد تحملش کند .

با قدم هايي کند به سوي ميز رفت و رو به روي کريشنا ايستاد و گفت :

- مي خوام آدريان رو ببينم .

هر چهار نفر پس از چندين روز به او نگاه کردند . کريشنا لبخند زد و به شکل باور نکردني اي طوري وانمود کرد که گويي اصلا

فاصله اي بين اخرين مکالمه اشان نبوده است و اين وعده نهار بلافاصله بعد از اولين صبحانه اي است که با هم صرف کرده بودند .

نگاه کريشنا گرم بود .

- آه آيدن ... خيلي خوش اومدي . منتظرت بوديم . بشين ناهارت رو بخور ... بعد درباره تصميمت حرف مي زنيم .

آيدن اخم کرد :

- من مي خوام الان درباره تصميمم حرف بزنيم .

کريشنا چشمانش را تنگ کرد اما بلافاصله دوباره لبخند زد و پاسخ داد :

- باشه . بشين سر ناهار دربارش حرف مي زنيم .

آيدن کنار بريان نشست و زيتون کوچکي را به دهان گذاشت . کريشنا تمام عصاره ليموي کوچکش را روي سوپ خالي کرد و گفت :

- خب ... پس قصد داري باهامون همکاري کني ...

- هنوز مطمئن نيستم ... فقط مي خوام با آدريان حرف بزنم .

- و بعدش ؟

- بعدش تصميم مي گيرم که برگردم به اقامتگاهم يا بهت کمک کنم .

کريشنا ليموي ديگري را خراشيد و به ژوليت داد و گفت :

- مشکلي نيست آيدن . بعد از ناهار برو ... خودت تنهايي ... باهاش حرف بزن . - و وقتي با نگاه متعجب آيدن رو به رو شد ، ادامه داد

: - آيدن ! من واقعا نمي خواستم با تو رفتار بدي داشته باشم . من ازت مي خوام کنارم باشي ... تا پدرم رو برگردونم . اون فقط پدر

من نيست .. دوستته ... و علاوه بر اون حق پدري اي که ادريان به گردن تو داره .. خيلي بيشتر از منه ... تو بيشتر از الويس ...

زندگيت رو به آدريان مديوني ...

آيدن اينبار با لکنت گفت :

- نمي فهمم ... يعني ... آره .. من به آدريان مديونم ... اما نه به اندازه الويس ...


romangram.com | @romangram_com