#کریشنا_پارت_37
کريشنا رو به پيتر گفت :
- عيب نداره پيتر ... من مي خوام کريشنا راحت باشه . - سپس طرف صحبتش را به آيدن تغيير داد - آيدن کرول ... دوست داشتم
امشب يه شام سلطنتي با هم بخوريم اما خب ... پيتر معتقد بود ، وضعت مناسب نيست . من فراموش نکردم آيدن ... شامت رو همينجا
صرف مي کني .
آيدن لبخند تصنعي اي تحويل داد و گفت :
- بايد تشکر کنم ؟
- اگه عادت نداري اشکالي نداره .
آيدن شانه بالا انداخت و سکوت کرد . کريشنا به ملکه اشاره کرد و گفت :
- اين بانوي زيبا ملکه و همسر من هستن . ژوليت ..
آيدن از روي اجبار به ژوليت نگاه کرد و گفت :
- از آشناييتون خرسندم ... بانو ژوليت ...
کريشنا ابرويي تاب داد و به پيتر اشاره کرد و در ادامه گفت :
- پيتر که معرف حضورت هست ... مشاور و دست راست من ...
آيدن بي توجه به پيتر به الف همراه کريشنا نگاه کرد . کريشنا هم مسير چشمان آيدن را دنبال کرد .
- برياناس ... همونطور که مي بيني .. يه الف اصيل از يه نژاد و خون خالص ... بريان فرمانده گارد اختصاصي پادشاهي و صد البته
نزديک ترين فرد به من در تمامي اموره ...
آيدن که ديگر از اين مراسم معارفه مسخره کلافه شده بود ، با رگه هاي ريزي از خشم گفت :
- الويس رو آزاد کن ... بزار بره .
کريشنا شگفت زده از آيدن پرسيد :
- همين ؟ اين چيزيه که الان ميگي ؟ فکر مي کردم انبوهي از سوال ها توي ذهنت باشه که بايد جواب بدم .
آيدن ببا صدايي لرزان پاسخ داد :
- برام مهم نيست ... جواب اون سوالاي لعنتي برام مهم نيست ... من فقط مي خوام الويس آزاد بشه . برگرده و راحت زندگي کنه .
کريشنا چند قدم به جلو برداشت .
- گوش کن آيدن ، ما بايد صحبت کنيم . درباره همه چيز ...
romangram.com | @romangram_com