#کریشنا_پارت_29

اصلا درد نداره .. بهتره تمرين کني .. بايد ياد بگيري براي مدت طولاني روشون متمرکز باشي ... هم زودتر ترميم ميشي و هم درد

خيلي کمتري رو احساس مي کني ...

آيدن با ترديد پرسيد :

- چرا اينو بهم ميگي ؟ دردکشيدنم برات مهمه ؟

آدريان به آيدن زل زد . چشمان سرخش برق مي زد اما هيچ پيامي را نمي شد از آن دريافت کرد .

و باز هم سکوتي که آيدن به ان عادت کرده بود و خوشايند مي نمود ...

شکنجه ها گويي تمامي نداشت . به نظر مي رسيد کريشنا از هيچ اقدامي براي بازگرداندن خاطرات ايدن دريغ نمي کرد و ايدن نمي

توانست بفهمد که چه چيز اينقدر به او انگيزه مي دهد . با اينکه زخمهايش خيلي زود ترميم مي شد اما عذاب روحي اين تعذيب بيش از

پيش آيدن را مي آزرد . امروز اما کريشنا به سراغ آيدن نيامده بود . گزينه انتخابي امروز الويس بود که صداي فرياد هاي دلخراشش

تمام سياه چال را پر مي کرد . آيدن با خشم دردآوري رو به آدريان گفت :

- اگه واقعا کاري هست که مي توني انجام بدي و همه رو از اين عذاب خلاص کني .. انجامش بده ... واقعا لازمه که اينقدر يکدنده

باشي ..

آدريان پلک هايش را تاب داد و گفت :

- تو هيچي نمي دوني ... پس دخالت نکن .

آيدن گفت :

- دخالت نکنم ؟! باورم نمي شه اينو ميگي ... تو فکر مي کني اگه دست خودم بود وارد بازي مسخره توي ديوونه با اون پادشاه

ساديسمي مي شدم ؟؟؟؟؟!!!! آدريان ... من رو وارد اين بازي کردن ... من رو دخالت دادن ... نمي دونم چرا .. اما من بدون اراده

خودم وارد اين ماجرا شدم و هر روز به خاطر تو دارم شکنجه ميشم ... و تو اهميتي نميدي . نه به من و نه به الويس بيچاره . وانمود

نکن که صداش رو نميشنوي .

آدريان اخم کرد و با صدايي بم پاسخ داد :

- مي دوني چيه ... تو خيلي باهوشي ... دقيقا همينطوره که ميگي . من اهميت نميدم .

آيدن از روي نفرت گفت :

- واي خداي من ... تو ديگه چجور هيولايي هستي ؟!

- بدترين نوعش ... بذار بهت اطمينان بدم . هرگز در طول عمرت با موجودي پليدتر و وحشتناک تر از من رو به رو نميشي .


romangram.com | @romangram_com