#کریشنا_پارت_28
کريشنا پوزخند زد و پاسخ داد :
- فکر ميکني اينکارو نکرديم ؟ روي اون جواب نميده .. خيلي سرسخته .. هم اون و هم الويس ... مي خواي دردهات تموم بشه ؟ مجابش
کن که خاطراتت رو برگردونه .. اون مي تونه ..
آيدن با تمام توان و از روي خشم درحالي که دندانهايش به هم مي ساييد گفت :
- نمي فهمم به چه کارت مياد ... قسم مي خورم ... وقتي از اينجا خلاص بشم .. حتي اگه همه چيز رو به ياد بيارم ... بازم بيام سراغت
و تيکه تيکت کنم ... قسم مي خورم زنده زنده بسوزونمت ..
کريشنا شانه اي بالا انداخت و گفت :
- زنده زنده سوزوندن ... ايده خوبي براي شکنجه بعدي بود ..
سپس بي آنکه کلمه اي بشنود از سلول خارج شد .
بعد از سکوتي طولاني ادريان به حرف آمد :
- زخمهات خيلي زودتر از معمول خوب ميشن . نگران نباش .
آيدن با نفس هاي بريده و دردناک گفت :
- اونا از شکنجه دادن من استفاده کردن تا تو رو مجبور به کاري کنن ... اين يعني من برات مهمم ... حداقل اونا اينجوري فکر ميکنن
...
آدريان با لحني خشک پاسخ داد :
- اونا اشتباه فکر مي کنن .
- چرا بايد اينجوري فکر کنن ؟ من چرا براي تو مهم باشم ؟
آدريان متحکمانه و مطلق گفت :
- نيستي ... برام مهم نيستي .
آيدن سکوت کرد . زخمها و درد و سوزش به تدريج در طول چند ساعت بهتر و حتي ترميم شد . سکوتي که حاکم بر جو بود براي
نخستين بار به مزاج آيدن خوشايند مي امد . پس از فرياد هايي که بر اثر شکنجه کشيده بود ، اين سکوت آرام بخش مي نمود اما
آدريان غيرمنتظره اين سکوت را شکست و تنها يک مطلب گفت :
- دفعه بعد روي قواي ماورالطبيعه ات تمرکز کن و انسانيتت رو کاملا بذار کنار .. اينجوري خيلي از درد شکنجه کم ميشه ... گاهي
romangram.com | @romangram_com