#کریشنا_پارت_170

پيتر سقلمه اي به بريان زد تا دست از اينکار بردارد اما بريان توجهي به او نکرد . کريشنا گيلاس شرابش را تا اخر نوشيد و گفت :

- با خودت چي فکر کردي ؟ با فرار اونا چي بهت مي رسيد ؟

بريان که همچنان به زمين ضربه مي زد ، گفت :

- فقط مجازاتم رو تعيين کن .. نيازي به اين همه حاشيه نيست .

کريشنا از پله ها پايين آمد و با عصبانيت گفت :

- چطور مي توني اينو بگي ؟ تو مورد اعتمادترين فرد ممکن بودي ... چطور تونستي بهم خيانت کني ؟ چطور تونستي اونا رو فراري

بدي ؟

- مي توني ثابت کني من اونا رو فراري دادم ؟

- خفه شو ... نگهبانا همشون شهادت دادن که بعد از غروب خورشيد تو نيروهاي امنيتي قصر رو کم کردي ... شهادت دادن که گفتي مي

خواي خودت اون شب از دروازه حفاظت کني ... تو راه ورود اون نظامياي احمق غربي رو به قصر باز کردي تا اونا رو آزاد کنن ...

اگه نمي شناختمت ... اگه نمي دونستم چقدر ازشون متنفري ... اونوقت مي تونستم يه دليل براي اينکارت پيدا کنم اما ... حالا .. اصلا

نمي فهمم ... نمي فهمم بريان ...

آيدن سعي کرد نگاهش را از بريان بدزدد . هر آن ممکن بود تا بريان لب به سخن بگشايد و بگويد که تمام اين اعمال به خاطر فراري

دادن آيدن بود اما بريان سکوت کرد و کريشنا ادامه داد :

- چرا اينکارو کردي ؟ لعنتي ... جواب منو بده .

بريان سر بلند کرد و به آيدن نگاه کرد و گفت :

- براي اينکه نمي تونستم ببينم ، به آدريان ميگي پدر ... به مردي که اونجوري تلاش کرد تا تو رو بکشه .

کريشنا خواست چيزي بگويد اما ناگهان ساکت شد و به بريان نگاه کرد . بريان ادامه داد :

- اون برنمي گشت ... خودتم اينو مي دونستي .

- اين ديگه چه جور حرف احمقانه ايه ؟

بريان لبخند هيستريکي زد و گفت :

- براي اينکه ازش متنفرم ، براي اينکه از آدريان .. از آيدن ... از وليعهد احمق پادشاهيت متنفرم .

کريشنا با عصبانيت فرياد زد :

- صدات رو خفه کن بريان .. ديگه نمي خوام هيچي بشنوم . پيتر ، ژوليت رو برگردون به اتاقش . _ سپس رو به آيدن کرد و ادامه داد


romangram.com | @romangram_com