#کریشنا_پارت_165

فوق تصور و درخشنده . دقيقا خلاف افکار آيدن که تصور مي کرد فرزند آدريان بايد ، به طرز غير قابل تصوري زيبا باشد ، کريشنا با



همه جذابيتش ، زيبايي غير معمولي نداشت .

آيدن خنديد و شانه هاي کريشنا را به خود چسباند :

- تو فوق العاده اي .

کريشنا به آيدن چشم دوخت و با لبخندي شيطنت آميز گفت :

- اما تو نيستي .

آيدن اخم کرد و تاج کريشنا را برداشت تا سر به سرش بگذارد اما به محض لمس تاج احساس عجيبي تمام وجودش را در بر گرفت .



مي توانست خود را در تک تک نگين هايش ببيند ، در حالي که بر تخت شاهي تکيه زده است و رداي حکومت به تن دارد . نيروي عجيبي



، گويي تمام تاج را به پوست و گوشتش پيوند مي داد . کريشنا به سختي تاج را از دست آيدن جدا کرد و با نگراني گفت :

- حالت خوبه ؟

آيدن به خود آمد و گفت :

- چيزي نيست .. اون تاج ...

کريشنا تاج را دوباره روي سرش گذاشت :

- خودت رو درگيرش نکن .. طلسم تاج فريفتت کرده بود .

- يعني چي ؟

- تاج با تخت متفاوته آيدن . هر چه قدر که تخت بازدارنده است ، تاج تحريک کننده اس ... تاج تو رو وسوسه مي کنه تا حکومت

کني ... حتي اگه حقت نباشه و تخت ، اگه حکومت حقت نباشه ، دست از آزارت برنمي داره ... اونقدر آزارت ميده تا خودت رهاش کني



.

آيدن سري تکان داد و گفت :

- من هيچ کدومشو نمي خوام . _ سپس با لبخند ادامه داد _ صاحبشون برام کافيه .


romangram.com | @romangram_com