#کریشنا_پارت_163
کريشنا شانه اي بالا انداخت و گفت :
- اگه سال قبل دستور اخته کردنش رو نمي دادم ، امروز به خاطر خيس کردن شلوارش حتما اينکارو مي کردم . از سرسرا ببرينش
بيرون .
آيدن نيم نگاهي به کريشنا انداخت و پرسيد :
- جرمش تجاوز بود ؟
- آره ..
- تو که گفتي سال قبل دستور اخته کردنش رو دادي ...
کريشنا سري به نشانه تاسف تکان داد و پاسخ داد :
- آره ... اما گاهي آدماي ناقص العضو خيلي خطرناک ميشن ... کاري که اون امسال با اون دختراي جوون انجام داد ... وحشيانه
بود ...
- چي ؟!
- انتقام اخته شدنش رو از اونا گرفت .
مو به تن آيدن سيخ شد و فرياد زد :
- چرا نکشتيش ؟
- اون دخترا زنده ان آيدن و ناقص ... مرگ ساده ترين مجازات براي اون متجاوز وحشيه .
آيدن سرش را پايين گرفت . کريشنا از پله هاي تختش پايين آمد و گفت :
- مي خواي با هم قدم بزنيم . به اندازخ کافي با مردم سرو کله زدم .
آيدن گفت :
- البته که مي خوام . کاري که انجام ميدي خيلي سخته . يعني حکمراني ...
کريشنا دست آيدن را گرفت و با خود همراه کرد و پاسخ داد :
- خودمم نمي دونم چجوري از پسش برميام .
- توي خون تو جاريه ... تو يه شاهزاده اي ... براي فرمانروايي ساخته شدي . منظورم اينه که تو شاه به دنيا اومدي .
کريشنا نگاه معناداري به آيدن انداخت . آيدن مي دانست معناي اين نگاه چيست . حقيقتي ترديد ناپذير که هر دو آن را به خوبي
romangram.com | @romangram_com