#کریشنا_پارت_132
- من نمي خوام آيدن ... من نمي خوام دوباره تحت فرمان غرور در بيام .. نمي خوام دوباره بشم همون هيولاي قديمي .. حتي بدتر ...
بذار توي سلول کريشنا بپوسم ...
آيدن روي علف ها دراز کشيد و به اسمان خيره شد . ذهنش پر از تکه هاي به هم پيوسته پازل بود که حالا قطعات گم شده اش کم شده
بود .. حالا مي تواست خيلي از وقايع را به هم ربط دهد . نيم نگاهي به هاران انداخت . اصلا نمي دانست آيا هنوز قصد دارد پادشاهي
را براي آدريان به دست آورد يانه ... نمي دانست چرا با وجود همه اينها نمي توانست از او متنفر باشد . با صداي آرامي گفت :
- اون زنده اس ... دخترت ..
هاران سر گرداند و با حيرت به آيدن نگاه کرد و گفت :
- محاله ...
- مطمئنم خودشه ... اون چشماي تو رو داره ...
- محاله ... غيرممکنه ... من ديدم که مرد ...
- نمي دونم چطوري اما ... اون همراه من بود .. توي جشن هاي هفت روزه ولايت عهدي .. توي قلعه سپيد ... من جاي زخماش رو ديدم
... دقيقا رگ گردن و قلبش ...
چهره هاران در هم رفت .
- همراه تو ؟ اگرم زنده باشه ..يعني اينقدر آزاده که مي تونه بياد مهموني ؟ فکر مي کني کريشنا اين اجازه رو بهش مي ده ؟ متوجه
نيستي ؟ کريشنا داره ادعا مي کنه که خودش فرزند منه ... اونوقت ميذاره گريسيا آزادانه بياد مهموني...اونم به عنوان همراه تو ؟؟!!!
حماقته .. حتما اشتباه مي کني .
آيدن پاسخ داد :
- اشتباهي در کار نيست . اون به شدت پايبند دستورات کريشناست ... کريشنا بهش دستور داده بود تمام مدت ماسک بپوشه .. تمام مدت
چهرش پنهان باشه .. اونم هيچ وقت برش نداشت ... اما مي گفت پشت اين نقاب آزادتره ... مي گفت هيچ وقت اينقدر آزاد نبوده ...
- داري اشتباه مي کني .. محاله ..
- اگه تا الان ترديد داشتم .. حالا که گفتي اون با پيوند به آسمون زنده مونده ... ترديدم از بين رفت ..
romangram.com | @romangram_com