#کریشنا_پارت_126
خاطر نقض قوانين زندانيش کرد و من توي شونزده سالگي وليعهد شدم با دختري که آيدن عاشقش بود ازدواج کردم ...
آيدن با صداي بمي گفت :
- دياران ..
- دياران ... زيباترين زني که توي عمرم ديدم . زباترين زني که هيچ وقت عاشقش نشدم . آيدن با کمک انسانها از زندان فرار کرد . از
اون به بعد من و پدرم سختگيرانه تر عمل کرديم ... معماراي قلعه سپيد رو اعدام کرديم ... خيلي ها کشته شدن ... پدرم و بريان من رو
قانع کردن که اين کار باعث عدم شکستمون ميشه ... من احمق .. با هر پيروزي اي که به دست مي آوردم مغرورتر از قبل مي شدم .
- تو خاطراتت ... انگار يه شاهزاده بي نقص و افسانه اي بودي ...
- نه ... اون چيزيه که مي خواستم باشم ... مثل آيدن ... قهرمان ... اما نبودم ... خيلي ها کشته شدن ... آيدن فرماندهي انسان ها رو بر
عهده گرفت و يه ارتش کامل درست کرد .. با کلي سلاح متفاوت . من با آيدن توي خيلي از جنگ ها شرکت کرده بودم ... کنارش جنگيده
بودم . اون يه مبارز بي نظير ، يه قهرمان تکرارنشدني بود که تخت ولايت عهدي بهش وفادار بود و بعد از پدرم تخت شاهي ...
- وفاداري تخت ... چه اهميتي داره ؟ تخت مي تونه چي کار کنه ؟
هاران با صدايي آرام و پر از دو دلي گفت :
- خب توضيحش سخته ... بيشتر يه عامل روانيه ... شاه يا وليعهدي که تخت بهش وفادار نباشه ... هرگز در آرامش حکومت نمي کنه .
حتي اگه تمام سرزمينش در صلح و آرامش باشه ... اون هيچ وقت آروم نميشه ... يه جور عذاب روحي و رواني براش به بار مياره ...
بيماري هميشگي ... تبعات سختي داره ... يه شاه بايد خيلي احمق باشه تا بدون وفاداري تخت ،حکومت کنه .. چون تمام لذت حکومت رو
از دست ميده .
- و تخت وليعهدي به تو وفادار نبود ...
- خب پدرم شاه بود .. يه پادشاه که تخت پذرفته بودش ... تا زماني که اون زنده بود ، تخت مشکلي با من نداشت . چون شاه بود ...
هميشه همينه ... بين شاه و وليعهد .. يکيشون بايد وفاداري تخت رو داشته باشه تا يکي ديگه راحت باشه ... اگه هر دو به حق باشن ...
که عالي ميشه . به هر حال آيدن ، کسي که خودش به من شمشير زني و مبارزه رو ياد داره بود حالا مقابل من صف کشيده بود .. همون
موقع ها بود که که کلاريسا رو ديدم ... کسي که زندگيم رو به آتيش کشيد . يه مهموني براي استحکام متحدهامون گرفتيم و من از
romangram.com | @romangram_com