#کریشنا_پارت_125

- اون پسر پدرم نبود . پسر نامشروع بهترين دوستش بود . خيلي ها ميگن اون يه الف اصيله ... آخرين الف اصيل . اما حرامزاده

هميشه يه حرامزاده اس .

آيدن چشمانش تنگ کرد . نمي خواست افکارش را بپذيرد اما جملاتي مدام درون ذهنش مي پيچيد " تو يهو پيدات ميشه و هرچيزي که

حق منه رو ازم مي دزدي" ... با تعجب پرسيد :

- اسم برادرت چي بوده ؟

هاران لبخندي زد و پاسخ داد :

- بريان

- بريان ؟! بريان ... فرمانده گارد ...

- آره همين بريان که تمام زندگيش رو وقف کريشنا کرده .

- برادر توئه ؟

- نه دقيقا ... ولي يه روزي اون رو از برادرم هم بيشتر دوست داشتم . هيچ کس نمي دونست که اون در حقيقت پسر پدر من نيست .

همه فکر مي کردند که از پدر مشترکيم .

- چرا ادما ازش مي ترسيدن ؟

- چون سياست هاش با پدرم يکي بود .. علم بي علم .. يه الف اصيل نامشروع که طرفدار سرسخت جادوئه . ترسناک به نظر مي رسيد .



من مخالف توقف علم بودم ، اما برتري جادو رو مسلم مي دونستم ولي آيدن ... اون خيلي صلح طلب بود و براي انسان ها خيلي ارزش

قائل بود . اون قوانين پدر رو نقض کرد ، انجمن مخفي علم راه انداخت ... اون خودش شيفته علم بود ، فکر مي کرد ، علم صلح به

همراه داره ... و جادو جنگ . مي خواست با علم به دنيا حکومت کنه تا ديگه خوني ريخته نشه ... اما ...

- خيلي هم درست فکر نمي کرد ... منظورم اينه که ... علم وقتي صلح طلبانه استفاده نشه فجايع و جنايت هاي وحشتناکي به بار مياره

...

- آيدن اونقدر ها هم آينده نگر نبود ... نمي تونست بمب هاي هسته اي و شيميايي و تفنگ و گلوله رو پيشبيني کنه ... در واقع آيدن

نفهميد که علم و جادو ، هر دو قدرت عظيمي هستن .. و هر قدرت عظيمي که از يه حدي فراتر بره ، دستمايه ميشه براي کسب حکومت



و کسب حاکميت جنگ به همراه داره ... و جنگ يعني از بين رفتن صلح ... آيدن فکر مي کرد ، علم ، جادوي سفيد و پاکه ... و پدرم به


romangram.com | @romangram_com