#کریشنا_پارت_124

- داري درباره اين قضيه لطيفه مي سازي آيدن؟ ... دير رسيدي .. خودم بار ها بهش خنديدم ... تلخ ترين خنده هاي دنيا ... تو حتما

درباره دوره ادغام شنيدي ... يا دست کم خوندي .. توي اون کتاباي مرجعت !

- يه چيزايي ... آره ..

- مزخرفه ... دوره ادغام عملا وجود نداشت .. هيچ وقت نمي تونه وجود داشته باشه ... هميشه يا جادو حکمراني مي کنه و يا علم ..

هميشه يکي بايد برتر باشه ... مثل الان که حاکميت اول و قدرتمند دنيا ، علمه ... توي اون دوره به اصطلاح ادغام ، جادو حرف اول

رو مي زد . وقتي ميگم جادو به هيچ وجه به تعريف خودت فکر نکن ... جادوگر ها وجود ندارن ... انسانهايي هم که ادعاي جادو مي کنن



... در حقيقت با دنياي ماورالطبيعه ارتباط گرفتن . هيچ انساني قدرت فرا طبيعي نداره .. کسي هم که ادعا مي کنه .. قدرتش رو از

موجودات اينجا مي گيره ... مرزها رو براي خودش برميداره . پس وقتي مي گم جادو منظورم موجودات فراطبيعي با نيروهاي

فراطبيعيه نه انسانهاي جادوگر .

- اينا چه ربطي به چيزايي که من پرسيدم داره ؟

- پرسيدي تو وسط اين ماجرا ها چي کار مي کني ... دارم جوابت رو ميدم ... و وقتي حرفام تموم شد .. اين تويي که تصميم ميگيري چي



کار کني .

- ادامه بده .

- پدر من حاکم سرزمين هاي شمالي بود که اون موقع مرکز حکومت هاي ديگه هم به حساب ميومد .. به خاطر همين تنها حاکمي بود که



بهش شاه ميگفتن . تا اون موقع فعاليت هاي علم ... بهمون کمک مي کرد ... و چندان خطر محسوب نمي شد اما با اختراع منجنيق و

اسلحه هاي آتش زا ... خيلي چيزا عوض شد . پدرم احساس خطر کرد ... و بعد ، علم ممنوع شد . هيچ کس حق هيچ فعاليت علمي اي رو



نداشت . انسانها مجبور به اطاعت شدن . تنها اميد انسان ها ، من و آيدن بوديم و ترس آدما از برادر سوممون بود .

- برادر سوم ؟

- در حقيقت از آيدن هم بزرگتر بود اما وليعهد نبود ... چون در نگاه همه فرزند نامشروع محسوب مي شد .

- پدرت پيش از شما يه پسر نامشروع داشت .


romangram.com | @romangram_com