رمان کریشنا

#کریشنا_پارت_115

آدريان به لهستاني ادامه داد :

- Mo?esz u?y? znajomego. ( از دوستت استفاده مي کنيم . )

آيدن نگاه مختصري به هاران انداخت . هاران مشکوکانه به آنها نگريست . آدريان گفت :

- Stvrn mo?e, twoje cia?o b?dzie zmieni? i sta? si? w domu kogo? innego. To nie jest

co?, co ka?dy wie, ( استورن ها مي تونن ، جسم خودشون رو تغيير بدن ... مي تونن ميزبان شخص ديگري بشن ... اين

چيزي نيست که هر کسي بدونه )

آيدن اين بار با حيرت به آدريان خيره شد و گفت :

- Oznacza to, ?e mo?na przej?? do cia?a? ( يعني تو مي توني بري داخل بدن اون ؟ )

- On mo?e by? gospodarzem mojej duszy. ( يعني اون مي تونه ميزبان روح من باشه ... )

- اين عاليه .

آدريان ابرويي بالا انداخت و گفت :

- Tak. Ale jestem troch? inaczej. Powinien by? przeni?s? moj? dusz? ca?kowicie. On

musi by? moje miejsce w wi?zieniu. Czy akceptujesz? ( آره . اما درباره من يه خورده فرق مي کنه ...

اون بايد کاملا درونش رو با من جابه جا کنه . اون بايد توي جسم من ، به جاي من توي زندان باشه ، فکر مي کني قبول مي کنه ؟ )

آيدن با اطمينان لبخند زد و گفت :

Nie przecz?. Ja po prostu nie pami?tam nic.-

(فکر نکنم رد کنه . فقط نمي خوام چيزي يادش بمونه . )

- نمي مونه .

اما واکنش هاران کمي متفاوت با اطمينان آيدن از پذيرفتنش بود . وقتي از سلول ادريان به اتاق آدريان برگشتند ، آيدن با اشتياق

حرفهايشان را برايش شرح داد . اما هاران تنها نگاهش کرد و گفت :

- شما نبايد اينو مي دونستين .

آيدن با تعحب گفت :

- صدات رو بيار پايين تر ... مي دونم شما متعهدين اسرار و قدرتهاتون رو توي دلتون نگه دارين . اما تو اين راز رو برملا نکردي ...

من خودم فهميدم ... و تو قسم خوردي از من اطاعت کني . نکنه مي خواي زيرش بزني ...


romangram.com | @romangram_com