#کریشنا_پارت_11

هلن ابرويي تاب داد و پاسخ داد :

- من و اون ؟ مي توني يه درصد تصور کني ؟؟؟؟!!!!

آيدن خنديد و رو به پرديس گفت :

- آماده اي ؟

- آره .

راهنمايي و راهبري هلن اگرچه به خوبي راجر و آنجلينا نبود اما اشتباه فاحشي هم از او سر نمي زد . درباره پرديس هم آيدن شگفت

زده شده بود . پرديس خيلي خوب از پس رکاب زني در پستي و بلندي هاي کوهستان بر آمده بود .

راجر از آيدن سبقت گرفت و کنار هلن رسيد . سعي مي کرد با کم کردن فاصله اش هلن را بترساند . هلن فرياد زد :

- حماقت نکن . مگه نمي بيني کنار دستم پرتگاهه ؟

راجر گفت :

- يکشنبه شب ساعت هشت ...

هلن پاسخ داد :

- محاله

راجر باز هم سعي کرد تعادل هلن را به هم بزند . آيدن فرياد زد :

- خطرناکه راجر ... بکش عقب .

راجر از روي سرمستي فرياد زد :

- يکشنبه شب ... ساعت هشت ...

آنجلينا تذکر داد:

- راجر حماقت نکن ... اينجا خيلي خطرناکه ...

اما راجر اهميت نداد . هلن با عصبانيت راهش را کج کرد . تکه سنگ بزرگي تعادل هلن را به هم زد . هلن از روي دوچرخه پرت شد .



همه چيز در کسري از ثانيه اتفاق افتاد . آيدن در حرکت وراي تصور و سرعتي فوق تصور به سمت هلن پريد . هلن در آستانه پرت

شدن از دامنه پرشيبي بود که انتهايش به رودخانه اي خشک شده مي رسيد . پرديس با حيرت سربلند کرد . همه مات و مبهوت به حرکت




romangram.com | @romangram_com