#کوه_پنهان_پارت_74

نمیدونم شایدم به خاطر چشم غره هایی بود که بهنود به پیمان میرفت برای اینکه به ما اصرار کرده که بمونیم ..

پیمان بدبخت که اصلا هیچ حرفی نمیزد .. ولی من نمیدونمم چرا خندم میگرفت .. دیوونه ای بودم برای خودم..

قیافه ی مریم با دیدن اون دوتا دیدنی بود ..

همتا رو ب*غ*ل کرده وارد نشیمن شد .. در همون حالم داشت با همتا کل کل میکرد..

مریم _ ببین همتا دارم بهت میگم یه بار دیگه اسم این دختره رو پیش من بیاری کلامون میره توهمااا ..

همتا _ اِ خاله من که چیزی نگفتم .. فقط گفتم خاله رعنا جـــــونم کجاست ؟

مریم _ دِ همین دیگه .. اون دختره نباید جونِ تو باشه !! که من فقط خاله جـــــــون توام .. فهمیدی یا نه ؟

همتا _ اخه خاله نمیتونم به خاله رعنا خ*ی*ا*ن*ت کنم .. تو که برای من بستنی نمیخری ؟!!!!

مریم دیگه کلافه شده بود_ خیلی خوب حداقل وقتی نیست بهش خ*ی*ا*ن*ت کن.

همتا _ اخه خاله اگه به اون خ*ی*ا*ن*ت کنم .. فردا شوهرمم بهم خ*ی*ا*ن*ت میکنه.

برگشت رو به من بگه" ببین یه بلایی سر این دخترت میارماا " که چشمش به اون دوتا افتاد .. پیمان که در حال انفجار بود .. بهنود کاملا عادی از جاش بلند شده بود ..ولی هنوز نگاهش به تی وی بود..

وای مریم از همون در ، داشت برمیگشت .. این کارش کاملا غیر ارادی بود .

صداش کردم _مریم

برگشت ..

چند دقیقه به هردوشون چشم دوخت .. و یه نگاه به من کرد ..

اشک تو چشمش جمع شده بود ..

جَوِ به وجود امده واقعا سنگین بود .. هیچ کس سعی نمیکرد کاری انجام بده .. میفهمیدم مریم چه حالی داره .. امروز خیلی فشار روش بود .. احساس میکردم در حال انفجارِ ..

مریم دوباره به من نگاه کرد .. نگاهش این دفعه سوالی بود.. فکر کنم تازه مغزش به کار افتاده بود..

منم در جوابش یه ل*بخند محزون زدم .. چشمامو باز وبسته کردم ..

پیمان زودتر از همه به حرف اومد .. فکر کنم از نگاه مریم فهمیده بود که توضیح میخواد چون گفت :

پیمان _سلام من پیمان هستم .. اینم بهنوده .. صبح توی شرکت نشد خودمون و معرفی کنیم ..

مریم یه نگاه بهش کرد .. منم به سمتش برگشته بودم .. با تعجب دیدم که بهنودم داره به ما نگاه میکنه ..

نگاهش یه طوری بود .. شبیه ادمایی که مچتو حین ارتکاب جرم میگیرن .

مریم _ مریم جعفری . از اشناییتون خوشبخت شدم ..

ورو به من _ سارا جون بریم.

سوری جون تازه وارد نشیمن شده بود ..

سوری جون _ کجا شب باید پیش ما بمونید ..

مریم _ مرسی سوری جون .. ما که همیشه اینجاییم .. الانم مهمان دارین درست نیست بمونیم ..

romangram.com | @romangram_com