#کوه_پنهان_پارت_59
برای اینکه از اون حال درش بیارم ،با لحن داش مشتی گفتم :
_ بیخی خی .. بابا غلاف کون دااااش.
مریم باهمون لحن ادامه داد ..
_ به مولا خونش حلاله .. فقط باس یه تیزی حرومش کونم.
رعنا _ خودم غلومتم داااش .. مگه من مردم که تو دستتو به خون یه نالـــ ـوتی الوده کونی ..
بعدم سه تایی خندیدیم ...
......
وارد اتاق کنفرانس که شدیم همه اومده بودن .. ماهم سریع نشستیم ..
اقای رییس هم نطق فرمودند :
_خوب همه هستن جلسه رو رسمی میکنیم..
اول در مورد یه سری پروژه صحبت شد تا به پروژه ی ما رسید ولی در تمام این مدت من سنگینی نگاه کسی رو احساس میکردم .. اما چون مشغول یادداشت برداری بودم سرمو بلند نکردم تا ببینم کیه ..
وقتی به پروژه ی ما رسید .. دخترا خواستن من توضیح بدم .. سر بلند کردم .. دیدم عقاب ِ.. تعجب کرده بودم .. اما تعجبم وقتی به شاخ تبدیل شد که در حال توضیح با ل*بخند رییس مواجه شدم .. وهر چیزی که میگفتم مورد تایید ایشون قرار میگرفت ..وقتی صحبتام تموم شد ..مریم زیر ل*ب گفت :
_ سارا جون غلط نکنم خبرایی ..
باشنیدن این حرف ناخداگاه یه اخم روی پیشونیم قرار گرفت خودم هم متوجه شده بودم .. ولی انگار منتظر تایید کسی بودم که باور کنم..
به جمع که نگاه کردم .. همه طور خاصی نگام میکردن ولی حاضرم قسم بخورم که نگاه فرشته کاملا خصمانه بود .. واین زودتر از اون چیزی که فکرمیکردم بهم ثابت شد...
اونشب توی خونه خیلی با بچه ها صحبت کردیم .. رعنا که فقط مسخره بازی درمیاورد .. میگفت "تو هووی منی" ..
مثل این کارتونه میگفت :
"من میدونستم ..تو باعث میشی من خوشبخت نشم "..
من هم یه "دیوونه ای " نثارش میکردم .
ولی خوب اخرش به این نتیجه رسیدیم که باید به شاهین ( عقاب ) بگیم که متاهلم .
اخه اونجوری که رویا میگفت درباره ی همسرم سوال کرده ..
رعنا هم میگفت :به رویا گفته ، جدا از همسرم زندگی میکنم ..
منم بهش همین و گفته بودم .. این ِِکه احتمال میدادیم .. شاهین از این موضوع برداشت متارکه رو داشته .
چقدر سر تبدیل عقاب به شاهین خندیدیم..
ولی خوب باید بهش میگفتم
romangram.com | @romangram_com