#کوه_پنهان_پارت_57


مریم _ نمیدونم به من چیزی نگفت .. من چند روز ندیدمش.

رعنا _ به منم نگفت ..من دیروز دیدمش ولی چیزی نگفت ..

یه دفعه ای رویا هیجانی شد و باعث شد افکارم منحرف شه: راستی خبر دارین که موسوی ازدواج کرده ؟؟!

_ موسوی کیه ؟

رویا _ منشی رسولی ( مدیر کل ) دیگه .

رعنا _ دروغ میگی . . نگفت رمز موفقیت چی بوده ..؟

رویا _در مورد اون چیزی نگفت ..

رعنا که تازه رشته ی کلام و بدست گرفته بود:

_ شوهرش کیه ..؟

رویا _ شوهرش یکی از همکاراست ..

رعنا _ خاک برسرتون گفتم که بیاین هی بریم سلف .. دیدین چهار بار اومد سلف خوشبخت شد..

_رعنایی از کجا میدونی توی سلف باهم اشنا شدن؟

رعنا _ای رعنا قربون اون رعنایی گفتنت.. عزیزم .. قربون چشمای سبزت برم .. تجربه به من ثابت کرده .. شما اگه میذاشتین من بیام سلف الان میتونستم به طور عینی بهتون ثابت کنم.

مریم _ خوب عزیزم ما الان توی سلفیم کدوم یکی از برادرا چشم شمارو گرفته ؟!

رعنا هم چشم چرخوند و نگاهش یه جا ثابت موند .. اروم زیر ل*ب گفت ..

_بچه ها !!!! الانه که از خوشی بمیرم .. خودش داره نگام میکنه ..قربونـــــــش برم!!!

دوست داشتم بدونم کی و میگه ولی اگه برمیگشتم خیلی تابلو بود .. چون رعنا به جایی اشاره میکرد که دقیقا پشت منو مریم بود ..

خودش و رویا رو به روش بودن..

مریم سوال منو زودتر پرسید _ حالا کی هست این مرد خوشبخت ..؟

رویا _ رییس و میگه ..

رعنا _ اره همچین عاشقانه به میز ما نگاه میکنه که نگو ..

منو مریم یکم بهم نگاه کردیم و یه دفعه زدیم زیر خنده ..

مریم _ فکر کن !! یه درصد ؟!

رعنا هم با خنده _ برید بمیرید .. چشم ندارید خوشبختی ِ منو ببینید که .

_ ارزو بر جوادان که عیب نیست ..

رعنا _ باز به من گفت جواد.. اصلا امشب شام قرار بود کی درست کنه ؟!

_ رعنا خانم فکرشم نکن !! همراز هنوز کامل خوب نشده باید غذای مقوی بخوره . بخوای اتواشغال به خوردمون بدی کلامون میره توهماا.


romangram.com | @romangram_com