#کوه_پنهان_پارت_17


همتا_ من مهد نمیرم خاله . از اونجا بدم میاد.

مریم _ اِاِاِ . باشه نرو ، حالا زود اعتراف کن چیکار کردی که از مهد بدِت اومده .

همتا هم یه ل*بخند پلیدانه زد (اینو دیگه از من یاد نگرفته بود ، مریم بهش یاد داده بود)

_خاله اون پسره بود که گفتم اسمش کیارش ِ یادته ؟

مریم _خوب بگو اره یادمه ..

همتا_ هیچی دیگه بازم موی ِ یکی دیگه از دخترا رو کشید . منم با دیوار مهد یکیش کردم . باچنان هیجانی تعریف میکرد ، ما با چشمای باز فقط نگاش میکردن .

مریم _چطوری این کارو کردی ؟ تو که گفتی اندازه ی ِ غول چراق جادوا ِ !

همتا _ منو دست کم گرفتیاا ..خاله یادت رفته من کمربند زرد دارم ؟!

مریم داشت میمرد از خنده .رعنا هم همش قربون صدقه ی همتا میرفت .

مریم_ اِ راست میگیا عمت بهت زرد داده!!!

خوب حالا بگو چیکار کردی ؟

همتا هم شروع کرد با اب و تاب برای اونا تعریف کردن .

من دیگه نایستادم . رفتم که حاضر بشم ، بریم خدمت خان عمو جون .

یه مانتوی مشکی با یه شلوار کتان مشکی پوشیدم . مقنعه امو هم سرم کردم .کوله پشتی مو برداشتم .رفتم اتاق همتا تا وسیله ها و ل*باساشو بردارم .

باید میرفت مهد.

ال*بته بی بی دوست نداشت همتا رو مهد بذارم میگفت "خودش ازهمتا مراقبت میکنه ".

اما من دوست داشتم همتا در ارتباط با مردم باشه ..تو مهد بچه ها علاوه بر اموزش بعضی چیزا ، با بچه های دیگه هم در ارتباطن و رابطه برقرار کردن باهم و یاد میگیرن.

این برای همتای من که همیشه با بزرگا در ارتباط بوده، خیلی خوبه . دوست ندارم خیلی زود بزرگ بشه و به جای بچگی کردن ، خودش و تو مشکلات ِ بزرگ ترها در گیر کنه.

ال*بته من براش تا جایی که میتونستم برنامه داشتم .توی باغ خونه هم بهش کاراته اموزش میدادم ، تا بتونه در مواقع لزوم از خودش مراقبت کنه .حالا هم کمربند زرد داشت.

**********

رفتم پایین همتا هنوز داشت تعریف میکرد ..ل*باسا شو عوض کردم و از بی بی و مش رجب که حالا اومده بود که از شیرین زبونی این بچه استفاده کنه ، خداحافظی کردیم و سوار ماشیم مریم شدیم.

هم من و هم رعنا ماشین داشتیم ولی معمولا همه با یه ماشین میرفتیم .

رعنا _ نگران نباش همتا جونم . ادم که یه خاله ی سوپر وومن داره (به خودش اشاره کرد) که از مامان یه بچه پرو نمیترسه .من خودم پشتتم.

_اِ رعنا خانم اینا چیه که بهش میگی ؟ ادم نباید دوستاش بد رفتاری کنه .. راه های بهتری هم داشت که اشتباه ِ کیارشو بهش بفهمونه مگه نه ؟!

و اما شما همتا خانم برای این کارتون تنبیه میشین که دیگه تکرار نکنید.

همتا عزیزم ل*باشو ورچید ولی چیزی نگفت . رعنا هم که همتا پیشش نشسته بود اون و به خودش فشرد و با ل*بخند گفت :

_ ببخشید سارا جون اون وقت چرا شما خانم فهمیده !! اشتباه علی و اون جوری بهش نشون دادین ؟!


romangram.com | @romangram_com