#کوه_پنهان_پارت_16

چیکار کردم ...

همه چی یادش اومد ..من تو قطره ی اشک چشماش اینو دیدم..

من از ل*ب های لرزونش شنیدم .. که گفت " سارای من متاسفم "

حالا دیگه مطمئنم که فهمید من داغون تر از اونیم که تحمل جیغ عزیزم و داشته باشم . .

*************

هنوزم روی زانوهام نشسته بودم و دستامم روی چشمام بود . همتای قشنگم خودش و از بین دستام رد کرد سرشو توی سینه م قائم کرد . من باتمام وجودم توی آ*غ*و*شم جا دادمش و به خودم فشردمش، همتا دلیل زنده بودم ،بود. بدون اون زندگی و نمیخواستم...

مریم خودش و بهم نزدیک کرد . من و همتا رو توی آ*غ*و*ش خودش جا داد .

نمیدونم چند دقیقه توی اون حالت بودی که احساس کردم . کسی از پشت ب*غ*لمون کرد .رعنا بود.

صدای گرمشو توی گوشم شنید : اروم باش گلم . همه چیز مرتب میشه .

من اروم بودم ، اروم تر شدم.

و ذهنم فریاد کشید " خدایا متشکرم به خاطر همتا، به خاطر مریم ، به خاطر رعنا ..."





باصدای بی بی از هم جدا شدیم

بی بی _ دخترا چرا این جا نشستین ؟!

رعنا که زودتر خودش و از ما جدا کرده بود گفت:

_ سلام بی بی ِ گلم .

چیکار کنیم از ذوق دیدن همیدیگه همین جا پهن زمین شدیم .

بی بی که از لحن رعنا خنده ش گرفته بود گفت :

_ سلام به روی ماهتون .. شما که دیشب تا دیر وقت با هم بودین ، دیگه چه ذوق کردنی ِ ؟!

مریم _ بی بی جون چیکار کنیم ؟ دل ِ دیگه زود به زود تنگ میشه!!

بی بی _ خوب مریم گلی ، من که میگم بیاین اینجا پیش ما بمونید .. شما قبول نمیکنید..

مریم _ والا عرضم به حضور ِ بی بی جون خودم که شما باشی ، ما بسی ارزومندیم در خدمت شما و در جوار این دو دوست عزیزمان زندگی کنیم ، اما از انجایی که این دوتا بد اموزی دارند اینکه خانواده مارا منع کرده به ایجاد ارتباط !!

_چقدر هم که شما گوش میکنید..

مریم _و اکنون که ما را در این مکان مشاهده میکنید به صورت کاملا!! مخفیانه و قاچاقی صورت گرفته و در صورت مشاهده ی خانواده پیگرد قانونی خواهد داشت.

بی بی_ بس که اتیش میسوزونید مادر ..

مریم _ وای بی بی جون خوب شد گفتی اتیش سوزوندن .. ماباید بریم جایی.

سارا بدو اماده شو دیر کردیم عموم منتظره !!!همتا خانم شما هم اماده شو بریم مهد ..

romangram.com | @romangram_com