#کوه_پنهان_پارت_14
همچنان داشت میگفت که با خنده ی من و رعنا مات شد..
مریم _ میشه بگی برای چی میخندی ؟! خوشت اومده پسره خوش رنگت کرده ؟! چرا ندادی گوشی و به من ، که چهارتا درشت بارش کنم تا دیگه ادعای حق وحقوق نکنه ؟ هی بهت میگم قبول نکن ، گوش نمیکنی .
همین دیگه پسره ی ِ یه کاره برگشته میگه " اگه دنبال پولی ، یا رسیدن به من بهتره همین الان پاتو بذاری کنار"
وای اینقدر بامزه حرص میخورد که من عصبانیتمو فراموش کرده بودم و داشتم بلند بلند میخندیدم.
مریمم همچنان ادامه میداد که با صدای سوری جون ساکت شد..
سوری جون _ سارا جان ببخش .
مریم جون حق داره ، پسره من بی ادب نیست اما خوب حتما من تو تربیت کم گذاشتم که این به خودش اجازه میده همه رو از بالا نگاه کنه ..
میدونی دخترم اون از اول هر چیزی که خواسته براش فراهم بوده ، خوب حالا چون یه کمی هم خوشگله فکر میکنه همه سعی دارن خودشون و بهش نزدیک کنن..
شما بی ادبی اون و به من ببخشید ..چون در هر صورت من و پدرش کوتاهی کردیم..
_ خواهش میکنم سوری جون ..من ناراحت نشدم یه حرفی زدن منم جوابشون و دادم ،این مریم الکی شلوغش میکنه ...
داشتم ادامه میدام که با پشت چشم نازک شده ی مریم مواجه شدم بنابراین دهان مبارک و بستم!!!
ولی یه صدایی تو سرم بود که بهم میگفت " بهنود ایینه ی گذشته ی توست "
و من با تمام وجودم ارزو کردم که ایینه ی اینده ی من نباشه ، و جور دیگه ای ازمایش بشه.
الان یه هفته از اون روز گذشته .. تمام ازمایش های مربوطه رو انجام دادیم .
سوری جونم بهم خبر داد که جواب ها مثبتِ .
مثل اینکه اون اقای در ِپیتم انجام داده بود.خوبه حداقل پسره یِ بی ادب حرفای مادرشو گوش میکنه...والا !!!
دیروز سوری جون ازم خواست برای اخر هفته اماده باشم که صیغه یِ عقد و بخونن.
منم قبول کردم و بازم اون تعهد نامه رو تاکید کردم.
***********
مریمم که درگیر التماس از عموش بود...
اخه ما باید کاراموزی مونو میگذروندیم ، خوب عموی مریمم شرکت کامپیوتری داشت ، که بهترین گزینه برای ما !!!
و از اونجایی که ما رو خوب میشناخت !!! حاضر نبود یه لحظه هم تحملمون کنه .. ولی خوب ما پرو تر از این حرفا بودیم و باید حتما تو همون شرکت مشغول کار میشدیم ..
رعنا امروز زنگ زد گفت" مریم اس داده بریم شرکت دست ب*و*س خان عمو "!!
منم از صبح که بیدار شدم دارم تمرین میکنم که خانم رفتار کنم..
romangram.com | @romangram_com