#کوه_پنهان_پارت_13


بهنود_ سلام .

بهنود _ ببینید خانم من نمیدونم شما کی هستید ، یا اینکه چطور تونستید مادروپدر ِ منو به این کار وادار کنید ، باید بگم که اصلا"م برام اهمیت نداره که بدونم .. ولی باید بدونید من مثل اونا ساده نیستم و گول ظاهر ادما رو هم نمیخورم..

_صبر کنید اقا من اصلا متوجه منظورتون نمیشم...

بهنود_ مهم نیست . ولی باید بهتون هشدار بدم که به این وسیله نمیتونین به من نزدیک بشین ..

"این چی داره میگه ، با من داره صحبت میکنه "

اینارو با نگاهم به مریم اینا گفتم .

اونا هم طوری به من نگاه کردن که یعنی " غلط میکنه با تو باشه "

_ چی باعث شده همچین فکری بکنید ؟ من حتی شما رو ندیدم .

بهنود_ به هر حال موقعیت اجتماعی من و ثروتم ممکنه هر کسی رو به فکرای احمقانه و پوچ وادار کنه..

هَه هَه..به مادرش میگه احمق ..پسره بی تربیت!!

_ با کمال احترام باید بگم که این فکر احمقانه ال*بته از دید شما !!! از طرف مادرتون بود ، من هیچ نقشی توش نداشتم..

بهنود کمی مکث کرد و گفت :

_در هر صورت اون بچه برای من کوچکترین ارزشی نداره .. پس اگه دنبال پول هستید یا رسیدن به من بهتره همینجا این مسئله رو تمومش کنید ..

_ تا حالا کسی بهتون گفته اعتماد به نفس بالایی دارید..

بهنود _ بله . مطمئنا" ادمی با شرایط من اعتماد به نفس بالایی خواهد داشت ..

_ ولی از نظر من کاملا کاذب ِ .

اومد جوابم و بده که نذاشتم ، ادامه دادم:

_ ببینید اقای به ظاهر محترم و متمدن و تحصیل کرده و خوشتیپ و پولدار و هر چیزی که باعث اعتماد به نفس بالا تون شده ، باید بگم که من نه به پول شما احتیاج دارم ، نه اصلا شما رو دیدم که بخوام عاشقتون بشم .

و از اونجایی که شما تک و منحصر به فرد هستین و احتمالا مادرتون شمارو توی کره ی ماه به دنیا اورده ..بنابراین من نمیتونم شمارو تصور کنم ، پس خیالتون راحت عاشقتون نمیشم ..

و از اینکه شما اون بچه براتون اهمیت نداره بینهایت خوشحالم ، واینکه خوشحال ترم میشم که اگه یه تعهد نامه مبنی بر تصدیق گفته هاتون در باره ی حضانتِ بچه به من همراه با بقیه چیزها ارسال کنید..

بهنود _ افرین خوشم اومد زود دستتو رو نمیکنی ، ولی از این خبرا نیست .. قبل از همه ی اینا که گفتی باید یه تعهد به من بدی که تو هیچ حق وحقوقی پیش من نداری ..

دیگه کاملا عصبی شده بودم .. به مریم و رعنا نگاه کردم ، از عصبانیت سرخ شده بودن ..

_ مطمئن باشین که حتما این کارو میکنم اقای ِبردپیت!!! ، اما وقتی اون وکالت نامه به دستم رسید..

بعدم بدون خداحافظی گوشی رو گذاشتم.

از عصبانیت در حال انفجار بودم ، میتونم با اطمینان بگم که اگه این اقای ِ در ِ پیت الان اینجا بود من یه قاتل حساب میشدم.!!!

اون دوتا هم همین حال و داشتن...

مریم_ پسره ی احمق ِ بو گندوی ِ مزخرف ِ اشغالِ عوضی ِ میمون ِ....


romangram.com | @romangram_com