#کوه_پنهان_پارت_12
_.............. .
سوری جون _ اره عزیزم خودتون سنگاتونو وا بکنید .
_............. .
سوری جون _ قربونت برم من خدافظ .
من همچنان سرجام نشسته بودم ..
سوری جون گوشی را به سمتم گرفت و گفت :
_بیا دخترم خودت باهاش حرف بزن .. شرایط تو بگو .
منم سعی کردم با کشیدن نفس عمیقی خون رو به مغزم برسونم تا شاید فرمان ایستادن و بده!!
فرمان صادر شد ..
ولی حالا قل*بم با کوبیدنش به دیواره ی سینم مخالفتشو اعلام میکرد ..
در همون حال ذهنم فریاد کشید..
"چته سارا محکم باش اون هم یه مردی مثل بقیه !!! "
گوشی رو از سوری جون گرفتم وبه گوشم نزدیک کردم..
تمام بدم در حال لرزش بود و این لرزش رو به صدام هم منتقل کرده بود.
_ سلام..
سوری جون از اتاق رفت بیرون تا ما راحتر صحبت کنیم.
مریم ورعنا هم که منتظر ِ همین موقعیت بودن تا سوری جون پاشو بیرون گذاشت هوار شدن روی سر من .
منم بی معطلی زدم روی اسپیکر...
romangram.com | @romangram_com