#کوچ_غریبانه_پارت_80
-تو چه طور اونو نشناختی؟اون مسن نیست،غم زندگی کمر اونو خم کرده!غم دوری از تو اونو پیر کرده!
زانوهایم شروع به لرزیدن کرد.لباس زهرا را به چنگ گرفتم که زمین نخورم و بی اختیار نالیدم.
-مسعود!
باورم نمی شد!از خودم و از او خجالت کشیدم که چه طور مسعود را نشناختم.
-آره،اون مسعود بود.مسعودی که دیگه بود و نبودش فرقی نمی کنه.
بلوزش هنوز توی چنگم بود.بغض داشت خفه ام می کرد:
-چرا؟
گریه اش شدیدتر شد:
-چی بگم؟کی فکر می کرد مسعود به این روز می افته.غم مسعود ما رو هم از پا در آورد.فکر می کنی عزیز واسه چی سکته کرد؟
romangram.com | @romangram_com