#کوچ_غریبانه_پارت_74
انگار از ظاهرم پیدا بود که چه قدر وا رفتم.در ادامه گفت:
-چه طوره برین منزل عزیز خانوم.اون جوری با یه تیر دو نشون می زنین،هم عمه خانومو می بینید هم زهرا و بقیه رو.
دوباره انرژی گرفتم؛گرچه مردد بودم که این کار به صلاح هست یا نه؟
دسته گل را به سویش گرفتم:
-پس بفرمایید،این قابل شما رو نداره.
-دست تون درد نکنه،بهتر اینم با خودتون ببرید،چون دارین می رین عیادت مریض گل ها رو ببینه خوشحال می شه.
-مریض؟کی مریض شده؟!
-مگه شما نمی دونستین عزیز خانوم چند روزه تو بستر افتاده؟!فکر کردم خبر دارین!
-نه،من از کجا بدونم عمه مریضه؟اگه می دونستم،زودتر از این می رفتم عیادتش.الان حالش چه طوره؟
romangram.com | @romangram_com