#کوچ_غریبانه_پارت_43
بدون هيچ حرفي به آشپزخانه رفتم.ظاهرا وضع زندگي من با سابق هيچ فرقي نکرده بود؛فقط حالا عنوان زن شوهردار را دنبالم يدک مي کشيدم و اين يعني اسارت در بند مردي که هيچ احساسي به او نداشتم.
سرشب پيراهن آبي رنگ را با شلوار سرمه اي تن کرد،موهايش را مقابل آينه شانه زد و بناگوش ها و گردن را با ادکلن خوش عطري معطر کرد و راه افتاد.به خودم تبريک گفتم که امشب هم از شرش در امانم.بعد از شام بستر راحتي براي خودم پهن کردم و با کتاب عشق هرگز نمي ميرد به زير پتو خزيدم.نفهميدم چه وقت از خود بيخود شدم و خواب به سراغم آمد.نيمه هاي شب با صداي برخورد در اتاق با ستون پشت در وحشتزده از خواب پريدم.ناصر ميان درگاه ايستاده بود و با حالتي خمار نگاهم مي کرد.خماري چشم هايش حالت عادي نداشت.تازه وقتي صحبت کرد فهميدم مستي او را به اين روز انداخته.
-چيه؟چرا اين جوري نيگام مي کني؟آدم نديدي؟
حتي کلامش مثل مواقع عادي نبود.از ترس نفسم بند آمد.يک خاطره از بچگي باعث شده بود از آدم هاي مست ترس داشته باشم.با قدم هايي که ثبات چنداني نداشت وارد اتاق شد و در را پشت سرش بست.ضربان قلبم محکم مي زد و به قفسه سينه ام فشار مي آورد.زير پتو مچاله شدم و به ديوار تکيه دادم.دکمه هاي پيراهنش را يکي يکي باز کرد.داشت مستقيم نگاهم مي کرد.انگار فهميد مي ترسم.لبخند کمرنگي روي لبهايش بود:
-چيه؟چرا مثل موش داري مي لرزي؟پس اون زبون درازت کجاست؟اون مسعود خان قهرمانت چرا نيست که حساب منو برسه هان؟حالا ديدي ناصر الکي شعار نمي ده،ديدي آخرش مال خودم شدي؟حالا مي خوام ببينم کي مردشه که بياد تو رو از چنگ من در بياره.
به قدري نزديک شده بود که بوي الکل دهانش به خوبي حس مي شد.
***صبح ناي بلند شدن نداشتم.پلکهايم به زور باز مي شد،در تمام بدنم احساس ضعف و درد مي کردم.تازه متوجه شدم که هيچ لباسي تنم نيست.خاطره اتفاق شب قبل مثل يک کابوس وحشتناک بود که از يادآوري آن چندشم مي شد.بايد به حمام مي رفتم.از خودم،از بوي تنم،از هر چيزي که خاطره شب قبل را يادم مي آورد انزجار داشتم.براي پيدا کردن لباسهايم نيم خيز شدم.همين موقع متوجه او که کنار پنجره مشغول کشيدن سيگار بود شدم.تا چشمش به من افتاد به تلخي گفت:
-چرا از جات بلند نمي شي؟چيه خجالت مي کشي؟از من خجالت مي کشي يا از خودت که گند زدي؟
(منظورش چه بود؟!)ملحفه را دور خودم پيچيدم و کمي راست تر نشستم:
-منظورت از گند چيه؟ديشب هر غلطي دلت خواست کردي حالا داري حرف مفت مي زني؟
romangram.com | @romangram_com