#کوچ_غریبانه_پارت_42
-تا وقتي توي اين خونه با ما زندگي مي کني بايد همپاي من و نسرين توي کاراي خونه شريک باشي.هرچند ناصر خيال داره دنبال جا بگرده که زودتر برين مستقل زندگي کنين،ولي در حال حاضر اين خونه ته،پس اداي غريبه ها رو از خودت در نيار،مثل تازه عروسام خودتو توي اتاق قايم نکن.
داشت دست پيش را مي گرفت،وگرنه هيچ کدام از کارهاي من مثل تازه عروس ها نبود.سرم هنوز پايين بود در ادامه صحبت گفت:
-الانه پاشو سفره رو جمع کن استکانا رو ببر با اون ظرفايي که از ديشب مونده بشور.من دارم مي رم بيرون،اگه دير کردم ناهار دمپخت باقالي درست کن.هرچي هم که خواستي از نسرين بگير.
خنده دار به نظر مي رسيد.خاله هم داشت اداي مامان را در مي آورد؛با همان تحکم و درست به همان شکل و شيوه.شوهر خاله که صبحانه اش را قبل از همه تمام کرده بود راهي اداره شد.برخلاف بيشتر مردان فاميل او حقوق بگير دولت بود.دست ناصر را نيز بعد از کلي خواهش و تمنا در همان اداره ثبت اسناد بند کرده بود.سرگرم جمع آوري سفره بودم که او هم آماده رفتن شد.قبل از رفتن رو به نسرين کرد:
-اون پيرهن آبي کمرنگه رو بشور و اطو کن.امشب يه جايي دعوتم مي خوام اونو بپوشم.
خاله دخالت کرد:
-ماني برات مي شوره.حواست کجاست؟بعد از اين هر کاري داري به زنت بگو!اين همه خرج نکرديم که لولو سر خرمن بياريم.
قبل از اين نمي دانستم که زبان خاله هم دست کمي از مامان ندارد و مي داند چطور کلفت بار آدم کند!انگار خود ناصر هم از برخورد مادرش شرمنده شد.با نيم نگاهي به سويم آهسته گفت:
-پس يادت نره پيرهنمو حاضر کني.
romangram.com | @romangram_com