#کوچ_غریبانه_پارت_33
-اگه دیر کردم دلتون شور نزنه.
گرچه خیلی مسخره به نظر می رسید که آنها برای من دلواپس بشوند.کمی که دور شدیم عمه پرسید:
-فرش به این بزرگی رو تنهایی شستی؟
-آره؛هرچند مامان واسه اینکه زبونش رو من دراز باشه سعیده و مجید و به زور فرستاد که مثلا کمک کنن.
-پس واسه همین رنگ به روت نبود.
-اگه دل آدم خوش باشه کار آدمو خسته نمی کنه.امروز بنا بود با بچه های کلاس برم اردو،ولی مامان نذاشت و شستن فرشو بهانه کرد،این بود که خیلی ناراحت شدم.
-که این طور پس بیخود نبود امروز دلم شورتو می زد.
-الهی فداتون بشم عمه جون،فکرکنم تو تموم دنیا فقط شمایید که دلتون نگرانم می شه.
-نه اشتباه نکن،یه نفر دیگه هست که بیشتر از من واسه تو نگرانه.از قضا اگه اون پیشنهاد نکرده بود به عقل من نمی رسید که پاشم بیام دنبالت.
انگار قند توی دلم آب کردند.لبخندزنان پرسیدم:
romangram.com | @romangram_com