#کوچ_غریبانه_پارت_31

-چرا رنگ و روت پریده؟

نگاهم به فرش افتاد:

-تازگی نداره،من همیشۀ خدا رنگ به روم نیست.

مامان متوجۀ ما شد و به استقبال آمد:

-به به عزیز خانم!چه عجب یادی از ما کردین؟

عمه بعد از احوالپرسی گفت:

-اتفاقا ما همیشه به یاد شما هستیم.خان داداش چطوره؟بچه ها همه خوبن؟

-بد نیستن سلام دارن خدمتتون.قاسم آقا هم رفته یه دور بزنه.هرجا باشه الان دیگه پیداش می شه.بفرمایین تو چرا دم در؟

-خیلی ممنون داشتم می رفتم خونۀ زهرا،گفتم بیام یه سرم به شما بزنم واسه یکشنبه دعوتتون کنم.زهرا یه مجلس ختم انعام و سفرۀ حضرت رقیه داره.از ساعت پنج شروع می شه اگه شما هم با دخترا بیایین خوشحال می شیم.

-به زهرا جون سلام ما رو برسون بگین انشا الله خدمت می رسیم.حالا بفرمایین یه آبی،شربتی،چیزی این جوری که خوب نیست.

romangram.com | @romangram_com