#کوچ_غریبانه_پارت_161
-بیست و دوم کجا باید می اومدیم؟
-دادگاه.قرارمون برای بیست و دوم اسفند بوده فراموش کردی؟
-وای!اصلا یادم نبود.مکن اون موقع سرگرم خونه تکونی و رنگ آمیزی بودم.حالا چه طور می شه؟
-هیچی،قاضی چون دید شما نیومدین جلسۀ بعدی رو انداخت به سه ماه بعد.
-یعنی می شه خرداد؟
-آره،بیستم خرداد.امیدوارم اینبار دیگه فراموش نکنی.
کلامش با لبخند همراه بود.نفهمیدم قصد سر به سر گذاشتن دارد یا طعنه زدن.
-مطمئن باش اینبار اگه اون قدر گرفتار نبودم یادم نمی رفت.عجیبه که بابا هم یادش نبود!اون طفلک هم این روزا خیلی گرفتاره.
-دیگه فکر شو نکن،حتما قسمت نبوده که تکلیف من وتو حالا حالا هاد روشن بشه.شایدم یه حکمتی توی این تاخیر باشه.
داشت لبخند می زد.بدون رودربایستی گفتم:
romangram.com | @romangram_com