#کوچ_غریبانه_پارت_155
-می تونم بیام تو؟
تعارفش کردم:
-بفرمایید.
اما حسابی دمق بودم.به محض ورود چشمش به سحر افتاد و او را بغل گرفت:
-چقدر خوشگل شدی بابایی!
بعد از چند بوسه که از بناگوشش برداشت نگاهش به من افتاد:
-می خواستی جایی بری؟
-نه،داشتم به کارا می رسیدم که یه سر برم پایین پیش آقا اینا.
نفهمیدم حرفم را باور کرد یا نه.پرسیدم:
-چایی می خوری برات بیارم؟
romangram.com | @romangram_com