#کوچ_غریبانه_پارت_146
-من می رم باز می کنم.
قیافۀ مسعود لحظه ای که در را به رویش باز کردم دیدنی بود.برای زمان کوتاهی به حالت مات همان جا ایستاد و هیچ حرکتی نکرد.فقط چشمان سیاه رنگش درون کاسه می خندید.
-تونستم خوب غافلگیرت کنم؟
داخل شد و در را پشت سرش بست:
-این قشنگترین کاری بود که می تونستی بکنی...حالت چه طوره؟
-خوبم؛بخصوص الان.
-سحر گلم چه طوره؟
-اونم خوبه.
-احسان دوان دوان خودش را به ما رساند:
romangram.com | @romangram_com