#کوچ_غریبانه_پارت_126


-هر چی می گذره دردش داره شدید تر می شه!نفسمو بند آورده!

-می دونم عزیزم،ولی باید تحملش کنی.پرستار می گفت چون تازه از بی حسی در اومدی به این زودی بهت مسکن قوی نمی زنن.

-وای...!خدا به دادم برسه،قراره تا کی این جوری درد بکشم؟

مسعود سرش را نزدیک آورد و آروم گفت:

-آدمای شجاع این قدر آه و ناله نمی کنن.این جمله عین جمله ای بود که در یکی از شب های دوران ترک به او گفته بودم.

در حالی که از درد حرارت تنم بالا رفته بود،نالیدم:

-تو هم خوب می دوی چه وقتی باید تلافی کنی.

هیچ یک از آنها آن شب به روی خود نیاوردند که چه اتفاقی برای من افتاده بود.روز بعد وقتی از پرستار دلیل آن همه درد را پرسیدم،جوابش تکان دهنده بود.

-معمولا جدا کردن رحم درد زیادی داره.


romangram.com | @romangram_com