#کوچ_غریبانه_پارت_127
حرفش را قطع کردم:
-گفتین چی؟رحم؟
-مگه به شما نگفتن که چه عملی روتون انجام شده؟
-نه،فقط می دونم که بچۀ منو سزارین کردن همین.
-ولی رحم شما پاره شده بود و دکتر هیچ چاره ای نداشت جز این که اونو در بیاره.همراهاتون خبر داشتن،چه طور به شما نگفتن؟
دیگر صدای او را نمی شنیدم.باورم نمی شد رحم مرا در آورده بودند!دستم بی اختیار آن ناحیه را لمس کرد.این به معنای آن بود که من دیگر هرگز بچه دار نمی شدم.پس آرزوی بچهدار شدن از مسعود را باید به گور می بردم.نه این انصاف نبود.
در همان منگی و ناباوری صدای گریۀ دلخراشی در فضا پیچید.این من بودم که از بازی سرنوشت این طور سر خورده به حال زار خود گریه می کردم.
***
حالا چرا اخم کردی؟نکنه قهری؟اگه از این ناراحتی که بیموقع اومدم ملاقاتت،بر می گردم.
-خودتو لوس نکن،می بینی که حال و حوصله ندارم.
romangram.com | @romangram_com