#کوچ_غریبانه_پارت_114
-ولش کن،غلط کرده.ناصر از این خالی بندیا زیاد می کنه.کافیه بری تقاضای طلاق بدی و بگی همه چیزو می بخشی.مطمئن باش دادگاه طلاقت می ده.
-خدا کنه.حقیقتش تو دلم یه کمی خالی شده،می توسم باز یه کاری دستم بده.
-نترس،با خدا باش.انشاالله همۀ کارا درست می شه.
ضربه ای به در اتاق خورد.سعیده سرش را تو آورد:
-مامان می گه بیایین سفره رو بندازین شام حاضره.
***
اواخر مرداد گرمی هوا بیداد می کرد.با این آب و هوا کار در تولیدی و ساعت ها نشستن پشت چرخ خیاطی در ماه هفتم برایم عذاب آور شده بود.با دوخت آخرین تکه،دستم را به کمر گرفتم و به سختی از پشت میز برخاستم.
-خانوم شیبانی کار من تموم شد می تونم برم؟
سرپرت تولیدی با نگاهی به قسمت های دوخته شده لبخند رضایتی روی لب هایش نشست؛خسته نباشی.مثل همیشه تمیز و عالی.برو به سلامت،فردا منتظرتم.
romangram.com | @romangram_com