#کوچ_غریبانه_پارت_110
-هزینه ش چیزی نیست،هر چه قدر لازم باشه من می دم.
-نه آقا جون دست شما درد نکنه.من از پول طلاهام می تونم خرج کلاسامو بدم.در ضمن،وسایل سیسمونی رو هم خودم درست می کنم که خرجی به گردن شما نیفته.اعتراض دیگه ای نیست ؟
-نه بابا،برو با خیال راحت به کارات برس،لزومی هم نداره دست به طلاهات بزنی.بذار واسه آینده ت یه پس انداز باشه.
-دست شما درد نکنه،نمی خوام قدر نشناس باشم،ولی اگه خرج این جور کارا رو خودم بدم خیالم راحت تره.ضمنا بگم بعد از این تا وقتی پیش شما زندگی می کنم سعی ام اینه هر جوری شده خرج خودمو درآرم و مستقل باشم،واسه همین دوست ندارم کسی توی کارام دخالت کنه.
تاکه ابروی مامان یک آن بالا رفت و با اخمی درهم و نگاهی تند به پدرم گفت:
-می بینی قاسم آقا!این نتیجۀ یه عمر زحمته،حالا تحویل بگیر.
با این کلام دستی به پشتش کشید و با قری به پایین تنه اش می دا از کنار ما دور شد.
-ببخشید آقا جون من قصد بی احترامی به شما رو نداشتم،ولی مامان باید بدونه اگه من دارم توی این خونه زندگی می کنم دلیل نمی شه توی هر کارم دخالت کنه.خودتون می دونین که من دیگه اون دختر بچۀ هفت هشت سال پیش نیستم.
-می دونم ولی تو هم یه مقدار رعایت بزرگتر کوچکتری رو بکن.هر چی باشه مهری سال ها زحمتتو کشیده.
romangram.com | @romangram_com