#کوچ_غریبانه_پارت_107
-توی یه شرکت خصوصی تولید رنگ.توی آزمایشگاهش کار می کنه.شکر خدا حقوق خوبی هم داره.
-خوب خدا رو شکر.حقیقتش خیلی نگرانش بودم.حالا دست کم خیالم از طرف اون راحت شد.
تازگی یکی از دوستاشم بهش پیشنهاد کرده بعد از تعطیلات عید،عصرا بره توی آموزشگاهش شیمی درس بده.بهش گفتم قبول کنه.این جوری تمام روزش مشغوله.
-فکر خوبیه،کاش منم می تونستم خودمو یه جوری مشغول کنم.روزا فکر و خیال دیوونه م می کنه.
-تو چرا نمی ری یه دوره ببینی؟توی این موقعیت فرصت خوبیه.
-چه دوره ای؟
-هر چی دوست داری.ماشین نویسی،آرایشگری،خیاطی یا مثلا حسابداری.بالاخره توی هر کدوم که جا بیفتی می تونه واست منبع درآمد باشه.با این شوهری که تو داری باید بتونی روی پای خودت بایستی.
-تا به حال به فکرم نرسیده بود.راست می گی،من نباید متکی به ناصر یا حتی بابام باشم.این تعطیلات بگذره حتما اقدام می کنم.باید بگردم یه موسسۀ خوب پیدا کنم.دوست دارم اول ماشین نویسی رو یاد بگیرم؛بعدشم اگه خدا بخواد می رم دنبال حسابداری.این جوری خیلی راحت می تونم کار پیدا کنم.
-آفرین دختر خوب.می خوای به مسعود سفارش کنم پی جوی یه موسسۀ خوب باشه؟
-خودم بهش می گم.
romangram.com | @romangram_com