#کوچ_پارت_91
و به بيرون اشاره زدم. نگاهي به بچه ها انداخت و گفت: بچه ها برگرديد سر مقوا ها تا من بيام.
بيرون اومد و در رو بست. گفت: بفرماييد!
- درباره ي حرف اون هنرجوم...
- نمي خوام چيزي بشنوم.
و در رو باز کرد که بره. خودم دوباره بستم و گفتم: دخترهاي نوجوون همينطوري اند. هر حرفي مي زنند، هر فکر و خيالي مي کنند، اصلاً تو يه دنياي ديگه اند!
پوزخند زد و صداش رو پايين آورد: ظاهراً تو زمينه ي نوجوون ها هم خيلي تجربه داريد.
اخم کردم و صدام رو مثل خودش پايين آوردم: نه، سليقه ام با دختربچه ها جور نيست.
و سر تا پاش رو با دست نشون دادم که با اين رفتار دست کمي از بچه ها نداشت. من داشتم محترمانه حرف مي زدم ولي اون بي احترامي مي کرد. بيشتر بهش برخورد و گفت: آره. با قد بلندهاي درشت جوره... زن برادرت هم باشند که چه بهتر!!
همينطوري وا رفتم. اين چه حرفي بود؟! اول بهش خيره موندم. بعد خواستم حرفي بزنم اما هيچ جمله اي که بتونه بشکندش پيدا نکردم. فقط با تاسف سر تکون دادم و سمت کلاسم رفتم. به درک که در موردم چي فکر مي کرد. ديگه هيچ ارزشي برام نداشت. از اولش هم نبايد چيزي رو براش توضيح مي دادم. وارد کلاس شدم. با هر دو دست گردنم رو ماساژ دادم که آروم بشم. که يادم بره چي شنيدم. به جاي عصباني شدن، دلخور بودم. چرا اين حس اشتباهي به جونم افتاده بود؟ انتظار نداشتم اون اين حرف ها رو بزنه، حالا که زده بود بهم برخورده بود. بدترين حرف ها رو خيلي از دخترها بهم زده بودند و من فقط بهشون خنديده بودم. اما اين يکي... انگار منطقه ي ممنوعه شده بود. مي ترسيدم... مي ترسيدم که اين آخرين نفري باشه که برام مونده، آخرين نفري که دوستم داره!... صداي باز شدن در رو شنيدم و با گيجي برگشتم. دختره بود. تن صدام رو به زور کنترل کردم و گفتم: گمشو بيرون!
در رو بست و با ناراحتي نگاهم کرد. سمتش رفتم. خودش رو عقب کشيد و گفت: عصباني بودم يه چيزي گفتم...
به در تکيه داده بود و نمي تونستم کاري کنم. انگشتم رو جلوي صورتش تکون دادم و گفتم: من ديگه با شما هيچ کاري ندارم... بيرون!
- گوش کن!
کف دستم رو از بالاي سرش به در کوبيدم و گفتم: بيرون!
چرا انقدر ناجور درباره ي من فکر مي کرد؟! چرا حرف هاش انقدر ناراحتم کرده بود؟! اميدوار بودم يه چيز کوبنده بگه که من رو از اين حال و هوا در بياره تا من هم بهش بتوپم و همه چيز دوباره مثل قبل بشه، ولي گفت: ببخشيد... تقصير من بود.
romangram.com | @romangram_com