#کوچ_پارت_58
- اين اصولي تره ولي تا ابد که نمي توني کلي بند و بساط ولو کني تا يه آهنگ بزني. درسته؟
- بله آقا.
دور اسم دو تا ترانه خط کشيدم. روي کاغذها ضربه زدم و گفتم: اين دو تا رو کار کن.
- چشم آقا.
يه ملودي معمولي هم نشون دادم و اضافه کردم: تمرين اين آهنگ هم فراموش نشه... اينجا ساز هست. اگر از راه دور مياي، مي توني نياري.
- نه. مي خوام با همين کار کنم.
ياد اون وقت هاي خودم افتادم که جونم به همون يه ساز بسته بود. بعد کم کم فهميدم که به هر چي دل ببندي يه روزي جلو چشمت خردش مي کنند. سر تکون دادم. پسر وسايلش رو برداشت و سمت در رفت. از روي ليست اسمش رو پيدا کردم و گفتم: زانيار! چطور بود جلسه ي اول؟
پرسشي نگاهم کرد. ادامه دادم: آرزوي مرگم رو که نداري؟
با خنده خدافظي کرد و بيرون زد. تا نفر بعدي يه ربع فرصت داشتم. بيرون رفتم و يه ليوان آب از سرد کن توي راهرو ريختم. همين که جلوي لب هام بردم، يه چيزي به پاهام چسبيد و نصف آب روي صورت و لباسم ريخت. بعد صداي ريز خنده ي پگاه تو گوشم پيچيد. بهش نگاه کردم. دلم نيومد بداخلاقي کنم. بقيه ي آب رو سر کشيدم و ليوان يه بار مصرف رو تو سطل انداختم. بعد بغلش کردم و گفتم: چي شده من رو يادت افتاد؟
محکم به گردنم چسبيد و گفت: من که يادتم.
لپش رو گاز گرفتم و گفتم: ياد من يا اسباب بازي ها؟
جواب نداد و فقط با صورتش ادا در آورد. گفتم: کجا بودي؟
نگاه تيزي به کلاس بغلي انداخت و گفت: اومده بودم آب بخورم.
سرش رو کنار گوشم برد و آروم ادامه داد: رفتم پيش باباييم... به کسي نگي ها!
romangram.com | @romangram_com