#کوچ_پارت_113

- سميرا رو ميگي؟!!! ديگه هر چي باشه افاده اي نيست!

- حالا هر چي.

- پس اون کارهات چي بود تو خونه ي پدرشوهرم؟

شونه بالا انداختم که بي خيال بحث بشه و حرف رو عوض کردم: رکسانا باهات حرف زد؟

يه جرعه از شربت خورد که شيريني رو بفرسته پايين. بعد مشکوک گفت: رکسانا؟!

- خواهر شوهرت.

لبخندي رو لبش نشست و گفت: تو کوکش کرده بودي؟

- نه. همينجوري تو صحبت هاش شنيدم.

- خيلي هم اتفاقي.

- دقيقاً.

- از کي تا حالا ميشينيد صحبت مي کنيد؟

- چيکار کنيم؟ وايسيم صحبت کنيم؟

خنديدم. هنوز با شک نگاه مي کرد.

رکسانا امروز قبل از ظهر رفته بود و کلاس سري دومش رو تعطيل کرده بود. من هم نتونسته بودم از کسي آمار بگيرم. دوباره پرسيدم: امروز زود رفت!


romangram.com | @romangram_com