#ضربه_نهایی_پارت_56

- با این اوصاف نباید ریسک کرد .باید جنس ها رودر جایی امن نگه داریم تا اب ها از اسیاب بیفتن!!!
صدای بافور خالد لحظه ای سکوت ایجاد شده را شکاند
سپس صدای زمخت ودورگه ی خودش بود که جایگزین صدای بافورش گردید
-منم موافقم ...
نباید ریسک کرد حتی اگر به قیمت از دست دادن چندتا مشتری باشه
راستی یاشار از معامله ی جدید حرف می زد ..
سراج حرفی نزد وخالد پس از خنده ای صدا دار ادامه داد
- زده تو کار دختر؟ احتمالا می خواد با هاتف رقابت کاری کنه وسر شاخ بشه !!

می گفت قراره چندتا دختر بفرسته که رد کنیم اون ور اب جریان چیه؟!
ابروهای سراج درهم گره خورد واخمی غلیظ صورتش را پوشاند .
یاشار همه جور معامله می کرد اما تابه حال خرید وفروش دختر نکرده بود .
تمام دخترانی هم که دربساطش بودند مانند طلا خود خواسته بودند ودرازای پول هنگفت اموزش دیده ودر باند او کار می کردند.
ناخواسته لحظه ای یاد ان دختر چموش افتاد ..
دختری که چندین بار از دست باربد ومخفیانه نجات داده بود درنهایت قبل از امدن به بوشهر به او پیام داده بود که هرچه زودتر از
تهران خارج شوند.
باید امشب با فرامرز تماس می گرفت ومی پرسید که ان دختر از شهر خارج شده است یانه!!
با صدای خالد به خود امد
-خرید وفروش دختر به کشورهای عربی پر از سوده ومخصوصا اگر این دخترا باکره باشند
خطر ریسکش هم کمتره ومن زودتر از اینا منتظر بودم تا یاشار همچین تصمیمی بگیره!!!

romangram.com | @romangram_com