#ضربه_نهایی_پارت_50
درحین گفتن این جمله سرانگشتانش را درسینه ی برهنه ی او بازی داد
سراج بازوی او را رها کرد وبه سمت عقب هولش داد وازمیان فک قفل شده اش غرید
-تو اینجا چیکار می کنی
طلا به سختی تعادل خود را حفظ کرد وبا لبخند ودر یک حرکت لباس حریرش را ازتن کند و گفت
-جایی هستم که باید باشم ...
سراج نگاهی به سینه های سفید او انداخت .
ابرویی بالا انداخت وگفت
-می دونی من عاشق حمام دونفره ام ....
لحظه ای سکوت کرد سپس قدمی به او نزدیک شد .
چشمان طلا از هیجان وشعف پیروزی به دست امده می درخشید...
مگر میشد مردی این موقعیت را از دست بدهد ..حتی اگر ان مرد ..مرد مقابلش سراج باشد..
حالا دیگر سراج درفاصله کمی مقابلش ایستاده بود .
سرش را به سمت او خم کرد ولب های طلا غنچه شد وبرای بوسه ای خود را اماده کرد .
اما لب های سراج به گوشش چسبید وصدای اورا شنید که گفت
- من عاشق حموم دو نفره ام اما نه با هرکسی ...
من هرحرفی رو فقط یکبار می زنم طلا ...پس بیشتر از این خودت رو خسته وکوچک نکن
- سپس نگاه تحقیرامیزی به سرتا پای او انداخت وخیلی محکم وجدی گفت
- می رم بیرون وتو فقط چند دقیقه وقت داری گم شی بیایی بیرون
صدای پرتمسخر سراج وجمله ی پر از ریشخند وتحقیر امیزش وجودش را لرزاند وبدنش یکباره یخ کرد حتی بیشتر از زمانی که زیر اب
romangram.com | @romangram_com