#ضربه_نهایی_پارت_44

نام سراج را عمدا کشید .
سراج پوزخندی برلب نشاند وگفت
_هوش من قادر به تحلیل ودرک حماقت تو نیست !!
یاشار دندان روی هم سایید وسراج بی اهمیت به خشم او ادامه داد

-شعاری سر می دی که خودت پایبندش نیسی
قانون اول توحرفه ی ما می دونی چیه
پای مسائل احساسی وشخصی رو تو کارمون باز نکنیم!!
می دونم دلت می خواد از سرگردانتقام بگیری
اما الان وقتش نیست ..
می دونی که خروج بار به مشکل خورده والان باید به فکر حل اون مشکل باشی نه انتقام شخصی!!!!
مانند همیشه حق با سراج بود .. یاشار کلافه سری تکان داد .
از طرفی ان دختر بهترین بهانه برای انتقام از سرگرد بود واو تحت هیچ شرایطی حاضر نبود از ان دختر دست بکشد.
از ابتدا هم نباید پای سراج رابه این بازی باز می کرد.
باید از باربد کمک می گرفت .باربد می توانست ان دختر را مجدادا به چنگ او بی اندازد ...
باربد از اتاق یاشار بیرون اومد .
فکرش حسابی مشغول بود. از کنار اتاق طلا که می گذشت در اتاق اورا نیمه باز دید .
ناخواسته به سمت اتاق او راه کج کرد وبادیدن صحنه ی مقابلش نفس تو سینه اش حبس شد .
شنیده بود که طلادیوانه وار سراج را می خواهد واو بی نهایت از این موضوع خشمگین بود .
او هر چیزی که متعلق به سرج بود را می خواست به دست بیاورد .

romangram.com | @romangram_com